Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
Other Matches
society
جامعه اجتماع
societies
جامعه اجتماع
european essembly
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
socialism
جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
mustered
اجتماع
associations
اجتماع
muster
اجتماع
societies
اجتماع
musters
اجتماع
society
اجتماع
mustering
اجتماع
gathering
اجتماع
reunion
اجتماع
commonweal
اجتماع
meetings
اجتماع
public meeting
اجتماع
meeting
اجتماع
processions
اجتماع
procession
اجتماع
gatherings
اجتماع
reunions
اجتماع
association
اجتماع
consensus
اجتماع
assemblage
اجتماع
assemblages
اجتماع
socio-
اجتماع
hurricanes
اجتماع
communities
اجتماع
milieu
اجتماع
unions
اجتماع
community
اجتماع
conjunctions
اجتماع
conjunction
اجتماع
hurricane
اجتماع
union
اجتماع
milieux
اجتماع
milieus
اجتماع
meeting
ملاقات اجتماع
official meeting
اجتماع رسمی
congregate
اجتماع کردن
congregating
اجتماع کردن
commune
اجتماع تعاونی
rally
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
flocculate
اجتماع کردن
klatch
اجتماع خودمانی
parading
اجتماع مردم
parades
اجتماع مردم
paraded
اجتماع مردم
parade
اجتماع مردم
klatsch
اجتماع خودمانی
meetings
ملاقات اجتماع
congregated
اجتماع کردن
aggregation
اجتماع توده
crowd
شلوغی اجتماع
communes
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
crowds
شلوغی اجتماع
societal
وابسته به اجتماع
concourses
محل اجتماع
concourse
محل اجتماع
overloads
اجتماع مهاجمان
overloaded
اجتماع مهاجمان
communing
اجتماع تعاونی
collection
اجتماع مجموعه
congregates
اجتماع کردن
collections
اجتماع مجموعه
assembly
اجتماع انجمن
turn out
اجتماع ازدحام
overload
اجتماع مهاجمان
therapeutic community
اجتماع درمانی
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
guildhall
محل اجتماع اصناف
accru
اجتماع فراهم شدگی
franklin
طبقه متوسط اجتماع
guildhalls
محل اجتماع اصناف
scum
طبقه وازده اجتماع
rioting
اجتماع و بلوا کردن
pentapolis
اجتماع پنج شهر
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
ratag
طبقات پایین اجتماع
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
riots
اجتماع و بلوا کردن
the rabble
طبقات پایین اجتماع
grass roots
اجتماع محلی منشاء
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
scurf
شوره سر وازده اجتماع
riot
اجتماع و بلوا کردن
rioted
اجتماع و بلوا کردن
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
forum
بازار محل اجتماع عموم
forums
بازار محل اجتماع عموم
haunt
محل اجتماع تبه کاران
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
haunts
محل اجتماع تبه کاران
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
the body politic
جامعه
communities
جامعه
community
جامعه
socio-
جامعه
society
جامعه
polities
جامعه
polity
جامعه
societies
جامعه
ecological community
جامعه
universe
جامعه
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
league of nations
جامعه ملل
affluent society
جامعه مصرفی
mass society
جامعه انبوهیده
sociocentrism
جامعه- محوری
sociogenic
جامعه زاد
social science
جامعه شناسی
sociometry
جامعه سنجی
ecclesiastes
کتاب جامعه
dissocialization
جامعه گسلی
sociopath
جامعه ستیز
affluent society
جامعه رفاه
social desirability
جامعه پسندی
social minded
در فکر جامعه
sociality
جامعه جویی
infinite population
جامعه نامحدود
integral calculus
حساب جامعه
affluent society
جامعه مرفه
integral calculvs
حساب جامعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com