English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
Other Matches
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
among other things میان چیزهای دیگر
among others میان چیزهای دیگر
inter alia میان چیزهای دیگر
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
isolationist طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
intevener مداخله کننده
intervenient مداخله کننده
intervener مداخله کننده
tamperer مداخله کننده
marplot ادم فضول مداخله کننده
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
bit map ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
fryer سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
laissez faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
admissive داخل کننده اجازه دهنده
adulterant پست تر کننده استحاله دهنده
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
promoter ترقی دهنده ترویج کننده
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
promoters ترقی دهنده ترویج کننده
indicative خبر دهنده اشاره کننده
assentient قبول کننده رضایت دهنده
improver ترقی کننده بهبودی دهنده
tractarian چاپ کننده ویاانتشار دهنده
truster نسیه دهنده توکل کننده
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
intoxicating کیف دهنده ازخودبیخود کننده
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
developers فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
pcm شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
ecl طراحی مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از منتشر کننده ترانزیستورها به عنوان اتصالات خروجی به مراحل دیگر
colminator تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
spooler برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
midst درمیان
amid درمیان
tween درمیان
in between درمیان
alternates یک درمیان
twixt درمیان
betwixt درمیان
alternate یک درمیان
amidst درمیان
between درمیان
altern یک درمیان
alternated یک درمیان
gaudery چیزهای کم بها
cates چیزهای لذیذ
by gone چیزهای گذشته
interjects درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
interject درمیان انداختن
munch چیزهای جویدنی
munched چیزهای جویدنی
munches چیزهای جویدنی
munching چیزهای جویدنی
Among the people . درمیان مردم
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
Every three days . سه روز درمیان
oddment چیزهای متفرقه
post matter چیزهای پستی
scatterings چیزهای پراکنده
inflammable substances چیزهای اتشگیر
inflammables چیزهای اتشگیر
the inevitable چیزهای عادی
the sublime چیزهای بلندوعالی
interjecting درمیان انداختن
interlucent درمیان درخشنده
amid ships درمیان کشتی
amidships درمیان کشتی
affiliated درمیان خودپذیرفتن
affiliates درمیان خودپذیرفتن
trivia چیزهای بی اهمیت
among درمیان درزمرهء
inanimate objects چیزهای بیجان
bygone چیزهای گذشته
incidentals چیزهای کوچک
affiliating درمیان خودپذیرفتن
affiliate درمیان خودپذیرفتن
enclose درمیان گذاشتن
enclosing درمیان گذاشتن
every other day یک روز درمیان
every other d. یک روز درمیان
double space یک خط درمیان نوشتن
d. about یک روز درمیان
encloses درمیان گذاشتن
triple space دو خط درمیان کردن
valuables چیزهای بهادار
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
participation مداخله
intervention مداخله
pryer مداخله گر
right to intervene حق مداخله
intermediation مداخله
interference مداخله
interfered مداخله
interferes مداخله
interposal مداخله
interposition مداخله
interfere مداخله
meddlesome مداخله گر
officious مداخله کن
interventions مداخله
to thrust oneself مداخله
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
impediment چیزهای دست و پاگیر
microtomy بریدن چیزهای ریز
mediated درمیان واقع شدن
mediates درمیان واقع شدن
mediate درمیان واقع شدن
mediating درمیان واقع شدن
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
alternates یک درمیان امدن متناوب
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
alternated یک درمیان امدن متناوب
alternate یک درمیان امدن متناوب
impediments چیزهای دست و پاگیر
paleology دانش چیزهای کهنه
medially چنانکه درمیان باشد
across ازاین سو بان سو درمیان
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
midship واقع درمیان کشتی
adopt درمیان خود پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
coconscious ادراک چیزهای یکسان
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
adopts درمیان خود پذیرفتن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
non intervention عدم مداخله
intervention مداخله کردن
undue بدون مداخله
interlope مداخله کردن
interpose مداخله کردن
interventions مداخله کردن
stickle مداخله کردن
interventionist طرفدار مداخله
interposing مداخله کردن
interposingly ازراه مداخله
interposes مداخله کردن
interposed مداخله کردن
military intervention مداخله نظامی
nonintervention عدم مداخله
meddled مداخله کردن
intervenes مداخله کردن
intervened مداخله کردن
meddle مداخله کردن
intermediary وساطت مداخله
intervene مداخله کردن
meddles مداخله کردن
intermediaries وساطت مداخله
mediate واقع درمیان غیر مستقیم
mediates واقع درمیان غیر مستقیم
break in درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass اینه قدی درمیان دوپنجره
interscholastic واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com