Total search result: 201 (16 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
life cycle |
مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران |
|
|
Other Matches |
|
tree of life |
درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.] |
hunting design |
طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.] |
polygenesis |
پیدایش انسان ازنژادهاومبادی مختلف |
To climb the ladder of success. |
مدارج ترقی را طی کردن |
combat essential |
اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم |
critical facility |
تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی |
vitalistic |
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی |
vitalist |
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی |
island |
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی |
islands |
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی |
anthropo |
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان < |
anthrop |
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان < |
artificial intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
biota |
زندگی گیاهان وجانوران یک ناحیه |
thremmatology |
علم پرورش گیاهان وجانوران اهلی |
pan |
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان |
pan- |
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان |
pans |
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان |
warrens |
جای نگاهداری خرگوش وجانوران دیگر |
warren |
جای نگاهداری خرگوش وجانوران دیگر |
id |
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود |
anthropography |
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند |
fleece |
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار |
fleeces |
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار |
fleecing |
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار |
charting |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
charted |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
charts |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
chart |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
target discrimination |
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف |
fractional |
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف |
systems analysis |
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم |
blocage |
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.] |
selectable |
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند |
symbiosis |
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم |
sere |
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک |
heterogeneous network |
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند |
fdm |
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند |
vortex separation |
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی |
paleozoology |
شعبهای از دیرین شناسی که باسنگواره ها وجانوران فسیل شده سروکار دارند |
feelings indigenous to man |
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند |
paint program |
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد |
allocates |
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف |
allocating |
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف |
allocate |
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف |
functioned |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
functions |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
function |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
Neanderthal |
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه |
estate in common |
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع |
bussed |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bus |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
busing |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bused |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
busses |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bussing |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
buses |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
frequency |
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند |
frequencies |
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند |
allogamous |
مختلف الجنس و مختلف النوع |
profiles |
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC |
profiled |
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC |
profile |
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC |
profiling |
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC |
highways |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
highway |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
vital |
حیاتی |
of vital importance |
حیاتی |
triphibious |
سه حیاتی |
triphibian |
سه حیاتی |
indispensable <adj.> |
حیاتی |
unalterable <adj.> |
حیاتی |
essential <adj.> |
حیاتی |
unalienable <adj.> |
حیاتی |
major <adj.> |
حیاتی |
quintessential <adj.> |
حیاتی |
substantive [essential] <adj.> |
حیاتی |
biotic |
حیاتی |
absolute <adj.> |
حیاتی |
vital <adj.> |
حیاتی |
inalienable <adj.> |
حیاتی |
essential |
حیاتی |
essentials |
حیاتی |
inevitable <adj.> |
حیاتی |
vital necessity |
ضرورت حیاتی |
elanvital |
نشاط حیاتی |
vitalism |
حیاتی نگری |
biogeography |
جغرافیای حیاتی |
vital interest |
مصلحت حیاتی |
vital index |
شاخص حیاتی |
vital ground |
زمین حیاتی |
vital capacity |
فرفیت حیاتی |
vital capacity |
گنجایش حیاتی |
critical |
حیاتی بحرانی |
vital area |
منطقه حیاتی |
urgent priority |
تقدم حیاتی |
vital force |
نیروی حیاتی |
stamina |
نیروی حیاتی |
elanvital |
نیروی حیاتی |
life zone |
منطقه حیاتی |
oeuvre |
کار حیاتی |
critical intelligence |
اطلاعات حیاتی |
homeostasis |
تعادل حیاتی |
vitality |
نیروی حیاتی |
essential supply |
اماد حیاتی |
lifeblood |
نیروی حیاتی |
biocatalyst |
کاتالیزورهای حیاتی |
vital statistics |
امارهای حیاتی |
lebensraum |
فضای حیاتی |
vital statistics |
امار حیاتی |
lifeblood |
خون حیاتی |
emergencies |
غیر منتظره حیاتی |
emergency |
غیر منتظره حیاتی |
biogeographic |
مربوط به جغرافیای حیاتی |
vitality |
قدرت یا خاصیت حیاتی |
vitals |
اعضای حیاتی و موثربدن |
keyitem |
اقلام ضروری و حیاتی |
vivacity |
نشاط نیروی حیاتی |
critical materials |
اقلام حیاتی و مهم |
urgency of need |
حیاتی بودن احتیاج به اماد |
mission essential |
حیاتی از نظر انجام ماموریت |
vital area |
منطقه حیاتی پدافند هوایی |
sensitive |
حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس |
decollate |
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی |
essential item list |
فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی |
diastase |
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی |
suspended animation |
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره |
capital |
قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی |
star design |
طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.] |
anticatalyst |
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود |
parabiosis |
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت |
estrogen |
ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است |
master |
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است |
masters |
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است |
plastogene |
اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند |
mastered |
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است |
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. |
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند. |
privilege |
ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد |
human beings |
انسان |
human being |
انسان |
loard of creation |
انسان |
mortal |
انسان |
mortals |
انسان |
homosapiens |
انسان |
in human shape |
انسان |
mans |
انسان |
homo |
انسان |
man |
انسان |
hominid |
جنس انسان |
humanitarian |
انسان گرایانه |
subhuman |
مادون انسان |
godman |
انسان خداوار |
anthropology |
انسان شناسی |
voicing |
صدای انسان |
anthropoid |
شبه انسان |
eudemonology |
گفتاردرسعادت انسان |
bods |
بدن انسان |
egalitarian |
طرفدارتساوی انسان |
humanist |
انسان گرا |
humanly |
مثل انسان |
anthropoids |
انسان نما |
anthropoids |
شبه انسان |
anthropoid |
انسان نما |
The human body |
بدن انسان |
heidelberg man |
انسان هایدلبرگ |
homosapiens |
نوع انسان |
misanthropy |
انسان بیزاری |
anthropomorphism |
انسان انگاری |
human movement |
حرکت انسان |
humansit |
انسان دوست |
palms |
کف دست انسان |
palm |
کف دست انسان |
infrahuman |
پایین تر از انسان |
primitive |
انسان اولیه |
kindlity |
انسان وار |
marginal man |
انسان حاشیهای |
manward |
بطرف انسان |
homo politicus |
انسان اجتماعی |
homo faber |
انسان ابزارساز |
pithecanthrope |
انسان میمونی |
infrahuman |
مادون انسان |
homo economicus |
انسان اقتصادی |
dewlap |
غبغب انسان |
dewlaps |
غبغب انسان |
humankind |
نوع انسان |
superhuman |
برتر از انسان |
anthropomorphic |
شبیه انسان |
cannibalism |
ادمخواری انسان |
humanoid |
شبیه انسان |
humanoids |
شبیه انسان |
the outward man |
انسان فاهر |
economic man |
انسان اقتصادی |
misanthrope |
انسان گریز |
misanthropes |
انسان گریز |
anthropologist |
انسان شناس |
atomy |
اسکلت انسان |
rump |
کفل انسان |
mankind |
نوع انسان |
brisket |
سینه انسان |