Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
Other Matches
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
it can safely be said that...
بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
inaction
بدون فعالیت
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
inadvisably
بدون اینکه صلاح باشد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
backgrounds
فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
background
فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
without lifting a finger
بدون اینکه به چیزی دستی بزند
[اصطلاح روزمره]
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
productive
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
box
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
vector
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vectors
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
asynchronous
انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
relocatable
آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
standalone
ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
mttf
متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
asynchronous transmission
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
unmoderated list
لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
theory of epigensis
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
threw
انداخت
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
he bobbed a curtsy
سلامی انداخت
i was prostrated by fever
تب مرا از پا انداخت
Her cheeks were fushed .
لپهایش گه انداخت
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
It set me thinking . It made me think .
مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble.
ما را به درد سر خواهد انداخت
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He hung his head in shame.
از خجالت سرش راپایین انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
He shrugged his shoulders.
او
[مرد]
شانه اش را بالا انداخت.
He put me out of business.
مرا از کسب وکاسبی انداخت
as much as possible
هرچه میتوان
one may say
میتوان گفت
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
His invevtion made a noise in the world.
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
it filled their hearts with t
ترس زیاد دردل انها انداخت
Her sad story moved us to tears.
داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
The baby was kicking and scraming .
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
He kept glancing toward the entrance.
او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
Such exravagance reduced her to beggary .
این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
may
ممکن است میتوان
presumedly
بجرات میتوان گفت
sure enough
میتوان یقین کردکه
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
The incident set off a debate.
این رویداد بحثی را به راه انداخت
[برانگیخت]
.
IBM
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
can one pass it with safety?
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
the best thatone can do
بهترین کاری که میتوان کرد
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .
جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
solid
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
penny worth
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he is something of a musician
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
it may be presumed that
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
postponements
تعویق
postponement
تعویق
procrastination
تعویق
mora
تعویق
retardment
تعویق
deferment
تعویق
retardation
تعویق
supersedure
تعویق
rocking stone
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
put off
عذر تعویق
suspense
در حال تعویق
prorogation
اطاله تعویق
procrastinator
تعویق انداز
suspends
به تعویق انداختن
cunctation
مکث تعویق
postponing
به تعویق انداختن
suspending
به تعویق انداختن
suspend
به تعویق انداختن
to delay
به تعویق انداختن
supersedure
تعویق اندازی
postpones
به تعویق انداختن
postponed
به تعویق انداختن
abeyance or adeyancy
تعلیق تعویق
to put off
به تعویق انداختن
postpone
به تعویق انداختن
to defer
به تعویق انداختن
to postpone
به تعویق انداختن
imparlance
تعویق دعوا
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
clevis pin
پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
that fruit packs easily
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
deferred dobit
تعویق در پرداخت هزینه
postponemnet of inception
تعویق شروع کار
suspension of the game
تعویق و تاخیر بازی
dowsing rod
چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
suspensory
موجب تعویق بیضه بند
to stay something
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
variable sweep
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
thermoplastics
پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
ground adjustable propeller
ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
to place somebody on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
to suspend somebody's sentence on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
plea in abatement
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
exercised
فعالیت
activation
فعالیت
actuality
فعالیت
activeness
فعالیت
function
فعالیت
functioned
فعالیت
exercises
فعالیت
exercise
فعالیت
functions
فعالیت
activities
فعالیت
activity
فعالیت
stirrings
فعالیت
acting
فعالیت
stirred
فعالیت
stir
فعالیت
stirs
فعالیت
mathematical school
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
business activity
فعالیت بازرگانی
activity analysis
تحلیل فعالیت
activates
به فعالیت پرداختن
on stream
درحال فعالیت
activating
به فعالیت پرداختن
activity quotient
بهر فعالیت
cerebration
فعالیت مغزی
inactivity
عدم فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
auxiliary activity
فعالیت فرعی
activity ratio
نسبت فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
operating level
سطح فعالیت
operant
فعالیت کننده
event
عمل یا فعالیت
off year
سال کم فعالیت
activation
به فعالیت دراوردن
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
operational environment
محیط فعالیت
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
low activity
فعالیت پایین
activity time
زمان هر فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
activated
به فعالیت پرداختن
turn over
عایدی فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
somatotonic
فعالیت گرا
somatotonia
فعالیت گرایی
reactivation
فعالیت مجدد
critical activity
فعالیت بحرانی
activity cycle
چرخه فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
politicking
فعالیت سیاسی
events
عمل یا فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
activity chart
نمودار فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com