English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
Other Matches
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
positioned مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
fast moving stock موجودی که به سرعت کاهش می یابد
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
brake specific fuel consumption مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
slump کاهش فعالیت رکود
slumped کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
slumps کاهش فعالیت رکود
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
prereduction کاهش اولیه
slutsky theorem براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
activity time زمان هر فعالیت
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
initial value مقدار اولیه
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
credit squeeze کاهش مقدار اعتبار
initialize مقدار اولیه دادن
stocked ماده اولیه
stuff ماده اولیه
stock ماده اولیه
stuffed ماده اولیه
stuffs ماده اولیه
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
input admittance مقدار هدایت طاهری اولیه
input admittance of the tube مقدار هدایت اولیه لامپ
bar stock ماده اولیه مصرفی
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
self execuiting دارای ماده لازم الاجرا
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
lapse time زمان کاهش
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
input conductance مقدار هدایت موثر اولیه کندوکتانس ورودی
input time زمان اولیه
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
uninitialized ارزش اغازی داده نشده مقدار اولیه نگرفته
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
decay time زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
work load مقدار کار در واحد زمان
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
setting time [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
venturi کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
transmission اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmissions اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
truncating انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncates انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncate انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncated انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
vase design طرح گلدانی [طرح های اولیه آن به حدود چهارصد سال پیش باز می گردد و وجه مشترک طرح های گلدانی استفاده از یک یا چند گلدان در متن فرش بوده که انواع پیچک و گل ها از درون آن به اطراف فرش گسترش می یابد.]
alternating current جریان الکتریکی که مقدار آن در زمان به ترتیب تغییر میکند و به صورت سینوسی است
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
account بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
raptatory لازم برای شکار
hydration water اب لازم برای ابش
raptatorial لازم برای شکار
correction for attenuation اصلاح برای کاهش
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
averaging متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
mantling مواد لازم برای پوشش
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
climate for growth شرایط لازم برای رشد
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
non uniformal surfacee سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
thinner حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
acoustic فن صوتی که در بالای چاپگر برای کاهش صدا قرار دارد
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
minus signs برای تفریق یا مقدار منفی
minus برای تفریق یا مقدار منفی
presumptive address آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com