Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
Other Matches
positive economics
شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
notations
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
notation
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
cruet stand
پایه تنگ هاوشیشه هاکه درسفره میگذارند
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
Act your age
[and not your shoe size]
!
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
phenomenon
پدیده
kerr magnetooptical effect
پدیده کر
phenomena
پدیده ها
kerr effect
پدیده کر
magnetooptical effect
پدیده کر
phi phenomenon
پدیده فی
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
seebeck effect
پدیده زبک
peltier effect
پدیده پلتیه
staircase phenomenon
پدیده پلکانی
schottky effect
پدیده شوتکی
aperiodic phenomenon
پدیده بی نوسان
cotton effect
پدیده کاتن
phenology
پدیده شناسی
phenomenalism
پدیده گرایی
aubert phenomenon
پدیده اوبرت
bandwag
پدیده همرنگی
bernoulli effect
پدیده برنولی
phenomenologist
پدیده شناس
tau effect
پدیده تائو
antecendent phenomenon
پدیده پیشین
adiabatic phenomena
پدیده ادیاباتیک
phenomenology
پدیده شناسی
kelvin effect
پدیده کلوین
meteors
پدیده هوایی
quantum phonomenon
پدیده کوانتومی
greenhose effect
پدیده گلخانهای
epiphenomenon
پدیده همایند
valsalva phenomenon
پدیده والسالوا
meteor
پدیده هوایی
volta effect
پدیده ولتا
tunnel effect
پدیده تونلی
zeigarnik effect
پدیده زایگارنیک
doppler effect
پدیده دوپلر
valsalva manever
پدیده والسالوا
reacting phenomenon
پدیده واکنشی
social phenomenon
پدیده اجتماعی
greenhouse effect
پدیده گلخانهای
purkinje phenomenon
پدیده پورکینجه
flywheel effect
پدیده چرخ لنگری
aubert forster phenomenon
پدیده اوبرت- فورستر
positive cotton effect
پدیده مثبت کاتن
charge exchange phenomenon
پدیده تبادل بار
phenology
زیست پدیده شناسی
phenomenological
وابسته به پدیده شناسی
statistical artifact
پدیده تصنعی اماری
thermionic emission
پدیده نشر گرمایونی
negative cotton effect
پدیده منفی کاتن
psychic
واسطه پدیده روحی
doppler shift
اندازه پدیده دوپلر
wever bray phenomenon
پدیده وور- بری
several
بعضی
divers
بعضی
cretain
بعضی
some
بعضی
synergy
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
cynergy
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
frequently
[quite often]
<adv.>
بعضی ازاوقات
sometimes
بعضی اوقات
allegedly
بنابگفتهء بعضی
alleged
بنابگفتهء بعضی
occasionally
<adv.>
بعضی ازاوقات
sometimes
بعضی مواقع
once in a while
<adv.>
بعضی ازاوقات
aurora
پدیده تابناکی در لایههای فوقانی اتمسفر
diastase
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
piezoelectric
ارتباط در بعضی موادکریستالی
cutin
پوشش خارجی بعضی گیاهان
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
bell-conopy
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
chitin
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
nurse a grudge
<idiom>
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
megaspore
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
luminescence
پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
vanished
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanish
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
hyposensitize
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanishing
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
awn
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
vanishes
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
bote
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
zonate
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
stenosis
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
natural erosion
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
... however sometimes it just can't be helped.
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
neural
عصبی
overwrought
عصبی
uptight
عصبی
twitchy
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
nervelessness
بی عصبی
abnerval
عصبی
nervous
عصبی
neurotic
عصبی
engram
رد عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
neurogram
رد عصبی
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
filter
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
tuning pipe
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
nerves
رشته عصبی
shock
حمله عصبی
nervous systems
دستگاه عصبی
shocked
حمله عصبی
nerve
رشته عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
causalgia
سوزش عصبی
neuron
یاخته عصبی
neurons
یاخته عصبی
shocks
حمله عصبی
Relax!
عصبی نشو!
nerve current
جریان عصبی
interneural
داخل عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
nerve fibre
تار عصبی
neurofibril
تار عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
neuralgia
درد عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
interneuron
داخل عصبی
nerve center
مرکز عصبی
willies
حمله عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
neuritis
التهاب عصبی
plexus
شبکه عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
nerve block
وقفه عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
nerve cell
سلول عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
nerve tissue
بافت عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
ganglion
غده عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
neural induction
القای عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural circuit
مدار عصبی
neural bond
پیوند عصبی
neural arc
قوس عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
neural network
شبکه عصبی
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
White Papers
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
jittery
وحشت زده و عصبی
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
tensing
عصبی وهیجان زده
tensest
عصبی وهیجان زده
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
hysteria
هیستری حمله عصبی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
tense
عصبی وهیجان زده
tensed
عصبی وهیجان زده
neurogenic
دارای ریشه عصبی
tenses
عصبی وهیجان زده
tenser
عصبی وهیجان زده
tracts
دسته تار عصبی
tract
دسته تار عصبی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com