Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
renegotiation
مذاکره مجدد
Other Matches
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
bargained
مذاکره
tractate
مذاکره
bargaining
مذاکره
bargains
مذاکره
bargain
مذاکره
discussions
مذاکره
negotiation
مذاکره
discussion
مذاکره
negotiations
مذاکره
negotiating
مذاکره کردن
parley
مذاکره کردن
tractarian
مقاله مذاکره
parleying
مذاکره کردن
negotiators
مذاکره کننده
interview
مصاحبه مذاکره
conference
گفتگو مذاکره
conferences
گفتگو مذاکره
negotiator
مذاکره کننده
invitation to treat
دعوت به مذاکره
negotiant
مذاکره کننده
plateform
سطح مذاکره
negotiable
قابل مذاکره
proceed with deliberations
اقدام به مذاکره
interviews
مصاحبه مذاکره
interviewing
مصاحبه مذاکره
interviewed
مصاحبه مذاکره
parleyed
مذاکره کردن
negotiate
مذاکره کردن
discuss
مذاکره کردن
debate
مذاکره کردن
beginning of negotiations
شروع مذاکره
negotiated
مذاکره کردن
consultations
مذاکره همفکری
consultation
مذاکره همفکری
negotiates
مذاکره کردن
parleys
مذاکره کردن
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
renegotiate
دوباره مذاکره کردن
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
talked
مذاکره حرف زدن
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
talk
مذاکره حرف زدن
talks
مذاکره حرف زدن
conversing
مذاکره کردن امیزش
converses
مذاکره کردن امیزش
conversed
مذاکره کردن امیزش
converse
مذاکره کردن امیزش
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
to collapse
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
to collapse
بهم خوردن
[مذاکره یا فرضیه]
treater
مذاکره کننده طرف گفتگو
parleying
مذاکره درباره صلح موقت
parleyed
مذاکره درباره صلح موقت
parleys
مذاکره درباره صلح موقت
parley
مذاکره درباره صلح موقت
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
sales talk
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
furthermore
مجدد
further on
مجدد
renewed
مجدد
seconds
مجدد
furthering
مجدد
furthers
مجدد
reflorescence
مجدد
further
مجدد
second
مجدد
seconded
مجدد
seconding
مجدد
furthered
مجدد
to join in
[on]
a conversation
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
replenishing
تدارک مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
remands
بازداشت مجدد
remanding
بازداشت مجدد
remanded
بازداشت مجدد
remand
بازداشت مجدد
restatement
بیان مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
reinforcement
وضع مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
restatements
بیان مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
replenishes
تدارک مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
replenished
تدارک مجدد
replenished
پرکردن مجدد
recreations
خلق مجدد
repaint
رسم مجدد
replenish
تدارک مجدد
replenish
پرکردن مجدد
recurrences
رویدادن مجدد
recreation
خلق مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
restart
شروع مجدد
resorption
مکیدن مجدد
reshipment
حمل مجدد
resale
حراج مجدد
resale
فروس مجدد
rerun
اجرای مجدد
republication
انتشار مجدد
reoccur
فهور مجدد
renascence
زندگی مجدد
remotion
حرکت مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
reintegration
استقرار مجدد
resupply
اماد مجدد
resurvey
بررسی مجدد
retaking
گرفتن مجدد
retakes
گرفتن مجدد
retaken
گرفتن مجدد
retake
گرفتن مجدد
re-runs
نمایش مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
re-ran
نمایش مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
comeback
دستیابی مجدد
retread process
تعمیر مجدد
retransmission
ارسال مجدد
retransmission
مخابره مجدد
reinsurance
بیمه مجدد
reinfection
عفونت مجدد
regeneracy
تولید مجدد
reconversion
گرایش مجدد
recompile
کامپایل مجدد
recaption
توقیف مجدد
reapparition
فهور مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
re claim
تقاضای مجدد
re attachment
توقیف مجدد
reporduce
تولید مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
after shrinkage
انقباض مجدد
reproductions
تولید مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
regelation
انجماد مجدد
reformat
فرمت مجدد
reexport
صادرات مجدد
reentrance
دخول مجدد
reeducation
تربیت مجدد
reebtry
تملک مجدد
reebtry
دخول مجدد
reebtry
ورود مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
rededication
تقدیم مجدد
rededication
اهدا مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
recoupment
کسب مجدد
reproduction
تولید مجدد
recount
شمارش مجدد
reorganized
تشکیلات مجدد
reorganize
سازماندهی مجدد
reorganize
تشکیلات مجدد
reorganising
سازماندهی مجدد
reorganising
تشکیلات مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
reorganises
تشکیلات مجدد
reorganised
سازماندهی مجدد
reorganised
تشکیلات مجدد
revaluation
ارزیابی مجدد
revaluation
بهاگذاری مجدد
retrials
محاکمه مجدد
retrials
ازمایش مجدد
reorganized
سازماندهی مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
rally
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
retrial
محاکمه مجدد
remarriages
ازدواج مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
restoration
استقرار مجدد
re-examination
بازپرسی مجدد
re examination
بازپرسی مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
retrial
ازمایش مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com