English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
Other Matches
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
to keep at bay معطل نگاه داشتن
he kept me waiting مرامنتظریامعطل نگاه داشت
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
standby منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
minute book دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
at a losses معطل
stranded معطل
pending معطل
detains معطل کردن
detaining معطل کردن
detained معطل کردن
detain معطل کردن
To hang about . To be getting nowhere . ول معطل بودن
lingeringly معطل کنان
What are you waiting for ? معطل چه هستی ؟
To keep someone waiting . کسی را معطل کردن
to hang about گشتن معطل شدن
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
to keep somebody waiting کسی را معطل نگه داشتن
to hang up معطل کردن مسکوت گذاشتن
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
He held me up [slowed me down] for a long time. او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
wait انتظار کشیدن معطل شدن
waits انتظار کشیدن معطل شدن
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . برای نان شب معطل مانده ام
waited انتظار کشیدن معطل شدن
My car is held up at the customs . اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
you must w the signal ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Get a move on . Expedite it . اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
The reporter was held at the checkpoint for several hours. خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
conservation داشت
article had two notes داشت
talent درون داشت
factum یاد داشت
talents درون داشت
apanage اختصاص داشت
he loved her dear اوبسیاردوست داشت
expectation چشم داشت
expectations چشم داشت
note book دفتریاد داشت
talented درون داشت
durst زهره داشت
without letted باز داشت
expectantly با چشم داشت
when will women have the vote? خواهند داشت
he adored that woman ان زن رابسیاردوست می داشت
dwelt منزل داشت
to make a note of یاد داشت کردن
He looked well groomed . He had a tidy appearance . سرووضع مرتبی داشت
to make a minute of یاد داشت کردن
writing pad دسته یاد داشت
to minute down یاد داشت کردن
He was looking for you. داشت دنبالت می گشت
to take notes of یاد داشت برداشتن از
to set down یاد داشت کردن
to take down یاد داشت کردن
he complained with reason داشت که گله میکرد
i will note it down یاد داشت میکنم
prospectiveness چشم داشت به اینده
ephebe شهری که از 81 تا 02 سال داشت
it had a europeanlook نمود اروپایی داشت
annotator یاد داشت کننده
marrige of convenience پیوند با چشم داشت
outlook منظره چشم داشت
block note paper دسته کاغذیاد داشت
disposure نمایش عرضه داشت
the dog wasled سگ بند در گردن داشت
expectant of منتظر
waiters منتظر
trray منتظر
waiting منتظر
wistful منتظر
waiter منتظر
inexpectant نا منتظر
anticipatory منتظر
anticipator منتظر
anticipant منتظر
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
no song no supper تانخوانی شام نخواهیم داشت
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
All his belongings were stolen . هرچه داشت بردند (دزدیدند)
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
he was in purpose to do it در نظر داشت که ان کار رابکند
he sold the good ones هرچه خوب داشت فروخت
it weighed kilogrammes بود سه کیلوگرم وزن داشت
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
durst جرات داشت جسارت کرد
prospect of success چشم داشت یا امید کامیابی
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusilier سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusileer سربازی که تفنگ چخماقی داشت
to look out منتظر بودن
await منتظر بودن
awaits منتظر بودن
abhide منتظر بودن
trray منتظر شدن
awaiting منتظر بودن
awaited منتظر بودن
on old woman past sixty پیرزنی بیش از شصت سال داشت
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
quinquereme یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
notate یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
to preach from notes از روی یاد داشت وضع کردن
og الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
pistole سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
He wanted to incite the people. قصد داشت مردم راتحریک کند
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
on deck دونده منتظر نوبت
hold breath منتظر یک اتفاق بودن
to wait for any one منتظر کسی شدن
less than release unit یکان منتظر حمل
sweat out <idiom> با دلواپسی منتظر بودن
hang about در نزدیکی منتظر بودن
to look for anything منتظر چیزی شدن
i await you منتظر شما هستم
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
to look forward to something منتظر چیزی شدن
hold one's horses <idiom> باصبوری منتظر ماندن
to pause upon a word روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
lostlabour کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
no paternosterŠno p تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
She was crying over her misfortunes. ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
of livery ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
expects انتظار داشتن منتظر بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
abides منتظر شدن وفا کردن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
abided منتظر شدن وفا کردن
abide منتظر شدن وفا کردن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
await منتظر شدن انتظار داشتن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
kreutzer نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
He had the air of a frightened(scared)child. حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
waits چشم براه بودن منتظر شدن
readying که منتظر است تا قابل استفاده شود
readied که منتظر است تا قابل استفاده شود
waited چشم براه بودن منتظر شدن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
sleeping وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
jobs شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
job شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleeps وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
readies که منتظر است تا قابل استفاده شود
wait چشم براه بودن منتظر شدن
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
nestorianism عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
readying خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
readied خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readies خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com