English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
laudative مربوط به تحسین وتمجید
laudatory مربوط به تحسین وتمجید
Other Matches
self applause تعریف وتمجید از خود خودستایی
hymns سرود خواندن تسبیح وتمجید گفتن
hymn سرود خواندن تسبیح وتمجید گفتن
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
applause تحسین
acclaim تحسین
acclamation تحسین
acclaiming تحسین
praising تحسین
praises تحسین
acclaims تحسین
praised تحسین
praise تحسین
acclaimed تحسین
universal applause تحسین
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
applausive تحسین امیز
applaud تحسین کردن
applaudingly از روی تحسین
applauded تحسین کردن
applauding تحسین کردن
applauds تحسین کردن
applaudable قابل تحسین
taken مورد تحسین
approbative تحسین امیز
applauder تحسین کننده
approbativeness حس جلب تحسین
to take off one's hat to تحسین کردن
ovations تحسین حضار
ovation تحسین حضار
praises تحسین پرستش
praised تحسین پرستش
praise تحسین پرستش
appreciably قابل تحسین
appreciable قابل تحسین
admiration پسند تحسین
acclamation تحسین و شادی
approvable شایان تحسین
approbatory تحسین امیز
admirable <adj.> قابل تحسین
take off one's hat to تحسین کردن
admire تحسین کردن
prodigious <adj.> قابل تحسین
astonishing <adj.> قابل تحسین
amazing <adj.> قابل تحسین
astounding <adj.> قابل تحسین
stupendous <adj.> قابل تحسین
marvelous [American] <adj.> قابل تحسین
marvellous [British] <adj.> قابل تحسین
startling <adj.> قابل تحسین
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> قابل تحسین
wonderful <adj.> قابل تحسین
wondrous <adj.> قابل تحسین
acclamable قابل تحسین
acclamatory تحسین امیز
admiringly از روی تحسین
admires تحسین کردن
praising تحسین پرستش
admired تحسین کردن
compelling <adj.> تحسین برانگیز
admirer تحسین کننده
admirers تحسین کننده
acclamatory مبنی برهلهله و تحسین
ilolater ستایشگر تحسین کننده
acclamation آفرین [تشویق] [تحسین]
self admiration تحسین خود خودپسندی
acclamatory shaus فریادهای تحسین امیز
overpraise بیش از حد تشویق و تحسین کردن
to be filled with a تحسین کردن درشگفت شدن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
coherent مربوط
curatorial مربوط به
irrelevant نا مربوط
eight bit system مربوط به یک
caprine مربوط به بز
for مربوط به
cretaceous مربوط به گچ
pertinenet مربوط
coordinate مربوط
pertaining مربوط به
condequent مربوط
correspondents مربوط به
correspondent مربوط به
related مربوط
lineal مربوط به خط
vespertinal مربوط به شب
affined مربوط
pertinent مربوط
relevant مربوط
as for مربوط به
pertinent مربوط به
apposite مربوط
hydraulic مربوط به اب
proper مربوط
germane مربوط
technologically مربوط به فناوری
climatic مربوط به اب وهوا
dictoral مربوط به دکتری
futuristic مربوط به اینده
glossal مربوط به زبان
technological مربوط به فناوری
vehicular مربوط به خودرو
speculative مربوط به اندیشه
glyptic مربوط به حکاکی
corresponsive مربوط بیکدیگر
electrically مربوط به الکتریسیته
hydrostatic مربوط به فشار اب
hydropic مربوط به استسقاء
acrobatic مربوط به بندبازی
hydrographic مربوط به اب نگاری
hominoid مربوط به بشر
hawaiian مربوط به هاوایی
haemic مربوط بخون
geriatric مربوط به پیری
goidelic مربوط بسلت
genethliac مربوط به طالع
garlicky مربوط به سیر
fistulous مربوط به ناسور
filiate مربوط ساختن
faunae مربوط به جانوران
budgetary مربوط به بودجه
horsy مربوط به اسب
retired مربوط به بازنشستگی
affiliating مربوط ساختن
affiliates مربوط ساختن
affiliated مربوط ساختن
expiratory مربوط به زفیر
four dimensional مربوط به بعدچهارم
prospective مربوط به اینده
gallinaceous مربوط بماکیان
divisional مربوط به تقسیم
hypophyseal مربوط به هیپوفیز
domiciliary مربوط به خانه
anal مربوط به مقعد
communist مربوط به کمونیسم
aeronautical مربوط به فضانوردی
communists مربوط به کمونیسم
parental مربوط به والدین
existential مربوط به هستی
affiliate مربوط ساختن
atomistic مربوط به اتم
circumstantial مربوط به موقعیت
baronial مربوط به بارون
ovarian مربوط به تخمدان
nautical مربوط به کشتیرانی
nasal مربوط به بینی
fractional مربوط به بخشها
fractional مربوط به بخشهایی
anglian مربوط به نژاد
Americans مربوط بامریکا
American مربوط بامریکا
astro مربوط به نجوم
as to عطف به مربوط به
military مربوط به نظام
arteriovenous مربوط به رگها
archival مربوط به بایگانی
arbitrative مربوط بحکمیت
arbitral مربوط به حکمیت
textual مربوط به متن یا نص
anent در مشارکت با مربوط به
analitical مربوط به تجزیه
ammino مربوط به امونیاک
racing مربوط بمسابقه
aguish مربوط به تب و لرز
agrologic مربوط بخاکشناسی
fossil مربوط بادوارگذشته
fossils مربوط بادوارگذشته
adulterous مربوط به زنا
achaian مربوط به اخائیه
acetarious مربوط به سالاد
outbound مربوط به خارج
dependent مربوط محتاج
ameboid مربوط به امیب
amebic مربوط به امیب
ameban مربوط به امیب
ameba مربوط به امیب
amazonian مربوط به امازونها
aluminous مربوط به الومینیوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com