English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
inventorial مربوط به دفتر دارایی فهرستی
Other Matches
inventory دفتر دارایی
property book دفتر دارایی یکان
installation property book دفتر دارایی قسمت یا یکان
chancery مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
menu driven فهرستی
indexical فهرستی
tabular فهرستی
schedules صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
scheduled صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
blotters دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotter دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
notary office دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance رسته دارایی دارایی
financing رسته دارایی دارایی
financed رسته دارایی دارایی
finances رسته دارایی دارایی
induction station دفتر استخدام دفتر پذیرش
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
financing دارایی
finances دارایی
fortunes دارایی
fortune دارایی
wealth دارایی
financed دارایی
estate دارایی
property دارایی
asset دارایی
portfolios دارایی
portfolio دارایی
holding دارایی
possession دارایی
means دارایی
finance دارایی
estates دارایی
purses دارایی
pursed دارایی
purse دارایی
pursing دارایی
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
equity دارایی شرکاء
possession دارایی متصرفات
assets مایملک دارایی
thing اسباب دارایی
to take an inventory of صورت دارایی
ministry of f. وزارت دارایی
private property دارایی شخصی
temporality دارایی دینوی
current asset دارایی جاری
current assets دارایی جاری
money bag دارایی دولت
the furniture of ones pocket دارایی جیب
hereditament دارایی غیرمنقول
weals ثروت دارایی
finance officer افسر دارایی
equities دارایی شرکاء
hab داشتن دارایی
Chancellors of the Exchequer وزیر دارایی
weal ثروت دارایی
assets and equities دارایی ودیون
personal chattels دارایی منقول
financial agency اداره دارایی
Chancellor of the Exchequer وزیر دارایی
finance office اداره دارایی
property tax مالیات دارایی
finance ministry وزارت دارایی
installation property دارایی قسمت
intendant پیشکار دارایی
circulating asset دارایی در گردش
fortunes دارایی ثروت
capital goods دارایی ثابت
personal state دارایی منقول
personalty دارایی شخصی
fortune دارایی ثروت
cham cell or of the e. وزیر دارایی
circulating asset دارایی جاری
liabilities and assets بدهی و دارایی
dedicated assets دارایی وقف شده
personal property دارایی شخصی منقول
belonging متعلقات واموال دارایی
to come into a property دارایی را بدست اوردن
personal chattels دارایی شخصی منقول
disinvestment خرج دارایی بی چیزی
finances قسمت مالی یا دارایی
financing قسمت مالی یا دارایی
capital account حساب دارایی وسرمایه
immovable دارایی غیر منقول
financed قسمت مالی یا دارایی
draw up inventory تنظیم صورت دارایی
real account حساب دارایی غیرمنقول
real property دارایی غیر منقول
hereditaments دارایی غیر منقول
church warden متصدی دارایی کلیسا
finance قسمت مالی یا دارایی
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
inventory صورت دارایی موجودی
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
hotch سرجمع کردن دارایی
holding دراختیار داشتن دارایی
private property دارایی شخصی بلامعارض
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
heir in tail وارث دارایی حبس شده
realty دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
impropriator تفریط کننده دارایی کلیسا
appreciations افزایش ارزش دارایی و موجودی
contents of a vessel دارایی یامحتویات فرف مظروف
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
realty دارایی غیر منقول ملک
chattel مال منقول دارایی شخصی
to sell up a debtor دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
inventory reconciliation تطابق موجودی با دارایی یکان
appreciation افزایش ارزش دارایی و موجودی
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
assets ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
jus mariti حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
financed علم دارایی تهیه پول کردن
financing علم دارایی تهیه پول کردن
finance علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
sell up a debtor دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
finances علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
i parted from تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
all that property تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
impropriation دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
insured کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
capital assets دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f. دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowager بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
booked دفتر
cahier دفتر
bureau دفتر
bureaus دفتر
volumes دفتر
book دفتر
book of account دفتر کل
record دفتر
offices دفتر
in office در دفتر
books دفتر
office دفتر
ledgers دفتر کل
volume دفتر
notary public office دفتر
ledger دفتر کل
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
orderly room دفتر گروهان
quartermaster's notebook دفتر سکانی
office manager رئیس دفتر
cashbook دفتر نقدی
office attorney وکیل دفتر
offices اطاق دفتر
order book دفتر سفارشات
cash books دفتر نقدی
purchasing office دفتر خرید
office of records دفتر بایگانی
cash book دفتر نقدی
pocket book دفتر بغلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com