Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
antipodal |
مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما |
|
|
Other Matches |
|
antipole |
ساکنین نقاط متقاطر در روی زمین |
Antipodes |
ساکنین نقاط متقاطردر روی زمین |
off side |
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن |
abneural |
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب |
postnasal |
واقع در یا مربوط به عقب بینی |
covenant runing with land |
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست |
soccage |
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت |
socage |
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت |
forecourt |
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل |
forecourts |
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل |
intratelluric |
واقع در درون زمین |
dead ground |
زمین واقع در زاویه بیروح |
cislunar |
واقع بین زمین وماه |
underground |
واقع در زیرزمین زیر زمین |
crosscourt shot |
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد |
the vanity of the world |
فنای دنیا مزخرفات یا اباطیل دنیا |
intrapermafrost water |
ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین |
bedrock |
سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است |
diastrophic |
مربوط به تحولات زمین |
terrestrial |
زمینی مربوط به زمین |
geoscience |
علوم مربوط به زمین شناسی |
land policy |
سیاست اقتصادی مربوط به زمین |
strongside |
مربوط به جبهه قوی زمین |
geogonostical |
مربوط بعلم زمین شناسی |
geogonostic |
مربوط بعلم زمین شناسی |
super |
: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر |
geotectonic |
مربوط به مبحث ساختمان وتشکیلات صخرههای پوسته زمین |
rotation coefficients |
ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد |
outed |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
out- |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
out |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
medoterranean |
واقع در میان چند زمین میان زمینی |
citizenship |
ساکنین |
citizenry |
ساکنین |
dwellers |
ساکنین |
residents of tehran |
ساکنین تهران |
indo chinese |
ساکنین هندوچین |
populace |
ساکنین یک محل |
townships |
ساکنین قصبه یاشهرستان |
township |
ساکنین قصبه یاشهرستان |
intercostal |
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها |
over crowding |
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است |
off |
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت |
program loans |
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها |
tactical |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
tactically |
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی |
inference |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
inferences |
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد |
victual |
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار |
bioclimatic |
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی |
elevation guidance |
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما |
genital |
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی |
auditory |
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری |
universe |
دنیا |
vales |
دنیا |
vale |
دنیا |
macrocosm |
دنیا |
macrocosms |
دنیا |
world |
دنیا |
worlds |
دنیا |
tactfully |
دنیا دار |
pelf |
جیفه دنیا |
hermitess |
زن تارک دنیا |
wordly minded |
دنیا دار |
pelf |
مال دنیا |
worldliness |
دنیا پرستی |
tactful |
دنیا دار |
ascetic |
تارک دنیا |
secularity |
دنیا پرستی |
wordly minded |
دنیا پرست |
ascetics |
تارک دنیا |
the whole world |
تمام دنیا |
Tons (bags) of money. |
یک دنیا پول |
oceans of money |
یک دنیا پول |
Thanks a mI'llion. |
یک دنیا متشکرم |
all over the world |
در تمامی دنیا |
secularization |
دنیا پرستی |
monk |
تارک دنیا |
mammonist |
دنیا پرست |
nuns |
زن تارک دنیا |
monks |
تارک دنیا |
mammonist |
دنیا دار |
nun |
زن تارک دنیا |
to lie east and west |
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن |
straight out |
رک مستقیما |
per se |
مستقیما |
straightway |
مستقیما |
firsthand <idiom> |
مستقیما |
at first hand |
مستقیما |
proximately |
مستقیما" |
straight |
مستقیما |
forthrights |
مستقیما` |
straightest |
مستقیما |
straighter |
مستقیما |
directly |
مستقیما |
supervisory |
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور |
religious |
تارک دنیا روحانی |
sister |
پرستار دخترتارک دنیا |
worldling |
ادم دنیا پرست |
hermit |
تارک دنیا منزوی |
hermits |
تارک دنیا منزوی |
He is unique in the world. |
توی دنیا تک است |
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> |
باثروت به دنیا آمدن |
The living languages of the world. |
زبانهای زند ؟ دنیا |
sisters |
پرستار دخترتارک دنیا |
aright |
مستقیم مستقیما |
forthright |
مستقیما بیمحابا |
sheer |
مستقیما فریف |
bolted |
مستقیما ناگهان |
bolts |
مستقیما ناگهان |
bolt |
مستقیما ناگهان |
bolting |
مستقیما ناگهان |
subsequent to |
[مستقیما] پس از [به دنباله] |
intue |
مستقیما دریافتن |
the whole world |
همه دنیا تمامی جهان |
the love of money is the root of all evil <idiom> |
حب دنیا هست راس هر خطا |
My holiday did me a world of good. |
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت |
Photos are accepted world |
عکس هایی مقبولی دنیا |
enclosure |
سلول تارکان دنیا [دین] |
Make a journey round the world. |
بدور دنیا سفر کردن |
harder |
مستقیما درمسیر موردنظر |
hardest |
مستقیما درمسیر موردنظر |
direct coupled |
مستقیما جفت شده |
intuitive |
مستقیما درک کننده |
hard |
مستقیما درمسیر موردنظر |
thule |
اخرین نقطه شمالی مسکون دنیا |
abbesses |
رئیسه صومعه زنان تارک دنیا |
abbess |
رئیسه صومعه زنان تارک دنیا |
A wave of anger swept over the entire world . |
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت |
schuss |
مستقیما ازسراشیب پایین رفتن |
to come straight to the point <idiom> |
مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن |
touch judge |
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین |
clown |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowned |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowning |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowns |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
ground return |
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین |
relative |
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است |
acoustic |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
acoustical |
مربوط به صدا مربوط به سامعه |
They are poles apart. |
یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند ) |
cloisters |
اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان |
ap.saved is a p gained |
یک دینار پس انداز در حکم یک دنیا درامد است |
cloister |
اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان |
hercules |
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس |
pancake |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
center field |
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال |
pancakes |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
inductive earthing |
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین |
geotaxis |
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی |
frost heave |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
regulus |
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند |
nap of the earth |
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال |
honest john |
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه |
straight off |
مستقیما درجلو موج روبه ساحل |
over the falls |
مستقیما روی انحنای موج شکننده |
atlases |
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است |
1 and 2 are poles apart. <idiom> |
۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] . |
atlas |
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است |
You never can tell . |
کار دنیا است ( قابل پیش بینی نیست ) |
to break up |
از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی] |
tellurian |
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین |
geognosy |
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین |
leg glance |
ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد |
long spot |
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها |
meshing |
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است |
meshes |
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است |
objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
indirect objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
deictic |
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده |
straight ball |
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند |
personal service utility |
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد |
object |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
direct objects |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
mesh |
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است |
objecting |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
objected |
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند. |
perelotok |
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین |
xenial |
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان |
distance angle |
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف |
range component |
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد |
rolling terrain |
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار |
sergeants |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
sergeant |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
styx |
نوعی موشک زمین به زمین دریایی |
direct materials costs |
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود |
jacks |
ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود |
jack |
ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود |
machined |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
addressable |
هر نقط ه در سیستم گرافیکی که مستقیما قابل آدرس دهی است |
machines |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
machine |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
intuitionism |
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت |
intuitionalism |
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت |
Pronoia |
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد |
civil appropriation |
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی |
magnetic tapes |
وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی |
magnetic tape |
وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی |
one level address |
آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد |
addressing |
بزرگترین محلی که یک برنامه مشخص یا CPU میتواند مستقیما به آن دستیابی داشته باشد |