Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
Other Matches
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
finance
مالی
financed
مالی
monetary
مالی
finances
مالی
financial
مالی
financing
مالی
pecuniary
مالی
fiscal
مالی
accounting classification
کد مالی
financial adviser
مشاور مالی
sustention
استعانت مالی
taction
دست مالی
financial ability
تمکن مالی
financially
از نظر مالی
inunction
روغن مالی
finance officer
افسر مالی
fiscal year
دوره مالی
sustentation
استعانت مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
financial plan
برنامه مالی
financial period
دوره مالی
snow job
ماست مالی
sparge
گل مالی کردن
waxing
موم مالی
financial affairs
امور مالی
subsidization
کمک مالی
subvention
کمک مالی
spiel
شیره مالی
financial management
مدیریت مالی
roughcast
گل مالی شده
finance markets
بازارهای مالی
financial year
سال مالی
financial capital
سرمایه مالی
judgment debt
محکوم به مالی
fiscal
سال مالی
chamberlain
نافر مالی
chamberlains
نافر مالی
fiscal years
سال مالی
financiers
متخصص مالی
Mali
کشور مالی
embrocations
روغن مالی
felting
نمد مالی
unction
روغن مالی
embrocation
روغن مالی
non pecuniary
غیر مالی
financier
متخصص مالی
anointment
پماد مالی
financial inventory
ذخایر مالی
fiscal year
سال مالی
financial years
سال مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
financial intermediary
واسطه مالی
capital commitment
تعهدات مالی
crediting
اعتبار مالی
fiscal control
کنترل مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial data
اطلاعات مالی
fiscal control
نظارت مالی
padding
لگد مالی
financial crisis
بحران مالی
financial status
وضع مالی
finance house
موسسه مالی
financial circles
محافل مالی
financial secretary
مشاور مالی
slobbery
لجن مالی
funded
اعتبار مالی
mart
بازار مالی
financial market
بازار مالی
fund
اعتبار مالی
fiscal policy
سیاست مالی
subsidy
کمک مالی
financial centers
مراکز مالی
credited
اعتبار مالی
self support
استقلال مالی
credits
اعتبار مالی
financial budget
بودجه مالی
in low water
در تنگی مالی
subsidies
کمکهای مالی
financial bill
لایحه مالی
financial assets
موجودی مالی
fiscal years
دوره مالی
financial assets
دارائیهای مالی
credit
اعتبار مالی
illinition
روغن مالی
financial policy
سیاست مالی
rough usage
دست مالی
financial position
وضعیت مالی
financial relations
روابط مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
financial e.
متخصص مالی
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
anointing
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
rough
دست مالی کردن
anoint
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
finance company
شرکت تامین مالی
financing
قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
embrocate
روغن مالی کردن
roughest
دست مالی کردن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
financial accounts
حساب های مالی
financed
قسمت مالی یا دارایی
tallow
پیه مالی کردن
scrabbling
دست مالی کردن
finance
قسمت مالی یا دارایی
scrabbles
دست مالی کردن
scrabbled
دست مالی کردن
scrabble
دست مالی کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
financial mission
هئیت مامورین مالی
current income
درامد یک سال مالی
aid package
بسته کمک مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
spiel
شیره مالی کردن
means tests
سنجش استطاعت مالی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
inuct
روغن مالی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
mud bath
گل مالی تن برای درمان
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
functional finance
سیاست مالی اصولی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
corporate treasurer
مدیر امور مالی
anointment
روغن مالی تدهین
felt
نمد مالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
groping
دست مالی کورمالی کردن
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
groped
دست مالی کورمالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
waxer
کسیکه موم مالی میکند
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
bailout
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
mergers
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com