Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
instant
مربوط به ماه جاری
instants
مربوط به ماه جاری
Search result with all words
rules of procedure
قوانین مربوط به روش جاری
Other Matches
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
interfluent
در هم جاری
groovy
جاری
sluicy
جاری
gushing
جاری
running water
اب جاری
sister in law
جاری
interfluous
در هم جاری
current cell
سل جاری
running
جاری
current
جاری
going
جاری
present-day
جاری
currents
جاری
actuals
جاری
volant
جاری
pourer
جاری
yield
جاری شدن
current assets
دارایی جاری
standing order
دستور جاری
callendar year
سال جاری
standing orders
دستور جاری
checking account
حساب جاری
checking accounts
حساب جاری
electrodynamics
الکترسیته جاری
tidal volume
حجم جاری
yielded
جاری شدن
yields
جاری شدن
competitive price
قیمت جاری
currently
بطور جاری
circulating asset
دارایی جاری
ooze
جریان جاری
current accounts
حساب جاری
current account
حساب جاری
liquid limit
حد جاری شدن
current asset
دارایی جاری
current liability
بدهیهای جاری
current loop
حلقه جاری
perfuse
جاری ساختن
current price
قیمت جاری
current ratio
نسبت جاری
current yield
بازده جاری
demand deposit
سپرده جاری
routine
خط مشی جاری
routine
روش جاری
oozed
جریان جاری
oozes
جریان جاری
oozing
جریان جاری
routines
روش جاری
routines
خط مشی جاری
routinely
روش جاری
current liability
بدهی جاری
current liabilities
بدهیهای جاری
current assets
دارائیهای جاری
standing
روش جاری
rules of procedure
روش جاری
current budget
بودجه جاری
current cell indicator
نشانگر سل جاری
current date
تاریخ جاری
current expenditure
هزینه جاری
current files
پروندههای جاری
present income
درامد جاری
present consumption
مصرف جاری
current income
درامد جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
disembogue
جاری شدن
current liabilites
بدهیهای جاری
routinely
خط مشی جاری
trills
جاری شدن
yeild
جاری شدن
The regulations in force .
مقررات جاری
account cuurent
حساب جاری
trill
جاری شدن
excurrent
جاری شونده
During (in)the current year.
درسال جاری
yeild point
حد جاری شدن
trilled
جاری شدن
working capacity
سرمایه جاری
AC
حساب جاری
currents
جاری و روان
bank overdraft
حساب جاری
flowed
جاری شدن
flows
جاری شدن
current
جاری و روان
flow
جاری شدن
Blood was running .
خون جاری شد
sniveling
ازبینی جاری شدن
tapping
از شیر اب جاری کردن
tapped
از شیر اب جاری کردن
tap
از شیر اب جاری کردن
bleeds
خون جاری شدن از
snivelled
ازبینی جاری شدن
current rate of growth
نزخ رشد جاری
bleed
خون جاری شدن از
the th inst
پنجم بماه جاری
pour point
نقطه جاری شدن
snivels
ازبینی جاری شدن
print
پس از اتمام کار جاری
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
flows
جریان جاری کردن
outflow
به بیرون جاری شدن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
flowed
جریان جاری کردن
flow
جریان جاری کردن
printed
پس از اتمام کار جاری
prints
پس از اتمام کار جاری
outflows
به بیرون جاری شدن
jet
مانندفواره جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
jetted
مانندفواره جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
current account balance
تراز حساب جاری
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
snivelling
ازبینی جاری شدن
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
sniveled
ازبینی جاری شدن
pour
افشاندن جاری شدن
pouring
جاری شدن یا ساختن
poured
افشاندن جاری شدن
pour
جاری شدن یا ساختن
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
daily routine
عادت جاری روزانه
flux
جاری شدن گداختن
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
checking accounts
حساب جاری بانکی
balance on current account
مانده حساب جاری
checking account
حساب جاری بانکی
circumfluent
جاری شونده دراطراف
poured
جاری شدن یا ساختن
pours
افشاندن جاری شدن
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
pours
جاری شدن یا ساختن
passbook
دفتر حساب جاری
pouring
افشاندن جاری شدن
pass book
دفتر حساب جاری
blood
خون جاری کردن
snivel
ازبینی جاری شدن
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
routinely
جریان عادی عادت جاری
emanated
جاری شدن تجلی کردن
flow
جاری بودن روان شدن
emanates
جاری شدن تجلی کردن
emanating
جاری شدن تجلی کردن
flowed
جاری بودن روان شدن
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
routines
جریان عادی عادت جاری
emanate
جاری شدن تجلی کردن
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
routine
جریان عادی عادت جاری
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
confluent
باهم جاری شونده متلاقی
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
flows
جاری بودن روان شدن
conducting
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbers
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffle
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffles
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
slobber
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
move to tears
اشک از چشمان کسی جاری شدن
riffling
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
slobbering
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
age of moon
تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
shape factor
نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
slobbered
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com