Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (10 milliseconds)
English
Persian
coach
مربی ورزش
coached
مربی ورزش
coaches
مربی ورزش
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
pedagogue
مربی
coached
مربی
coach
مربی
instructors
مربی
skippered
مربی
skippers
مربی
preceptress
مربی زن
educators
مربی
educator
مربی
instructor
مربی
preceptor
مربی
playing coach
مربی
player coach
مربی
skipper
مربی
trainers
مربی
corrector
مربی
skippering
مربی
trainer
مربی
pedagogues
مربی
coaches
مربی
mentors
مربی
mentor
مربی
exercise boy
مربی اسب
teacher
معلم مربی
teachers
معلم مربی
buckaroo
مربی اسب
saboum
مربی تکواندو
buckeroo
مربی اسب
preceptorship
مربی گری
assistant trainer
کمک مربی
jumpmaster
مربی پرش
breeder
مربی اسب
assistant coach
کمک مربی
sensei
مربی جودو
pit detail
کمک مربی تیراندازی
contract technical instructor
مربی فنی پیمانی
jumpmaster
مربی یا سرپرست چتربازان
handler
رسیدگی کننده مربی
handlers
رسیدگی کننده مربی
mentoring
مربی بودن
[تجارت و بازرگانی]
string
مربی خم کردن کمان و بستن زه
coach and pupil method
روش مربی و شاگرد دراموزش
horsewomen
مربی اسب سوار و اسبداری
coach and pupil method
روش استفاده ازکمک مربی
horsewoman
مربی اسب سوار و اسبداری
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
exercises
ورزش
flannel
ورزش
flannels
ورزش
sport
ورزش
goal
گل
[ورزش]
pastime
ورزش
pastimes
ورزش
exercised
ورزش
exercise
ورزش
exercize
ورزش
gymnastical
ورزش
gymnastics
ورزش
callisthenics
ورزش
physical exercise
ورزش
sports
ورزش
p.exercise
ورزش
sported
ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
workout
ورزش شدید
sweatshirt
پیراهن ورزش
sportswear
لباس ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
exerciser
اسباب ورزش
sweat pants
شلوار ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
workout
ورزش روزانه
physical therapy
ورزش درمانی
sport palace
کاخ ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
goal scorer
گلزن
[ورزش]
workouts
ورزش روزانه
gymnastically
ازراه ورزش
workouts
ورزش شدید
playsuit
لباس ورزش
gymnastically
ازلحاظ ورزش
ploy
امر ورزش
callisthenics
ورزش سبک
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
trained
ورزش کردن
practicing
ورزش تمرین
athletes
قهرمان ورزش
athlete
قهرمان ورزش
ploys
امر ورزش
trains
ورزش کردن
train
ورزش کردن
ring
صحنه ورزش
canoeing
ورزش با کانو
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
practise
ورزش تمرین
practises
ورزش تمرین
practising
ورزش تمرین
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
fishing
ورزش ماهیگیری
ringside
در کنارصحنه ورزش
skiing
ورزش اسکی
athletics
علم ورزش
amateurism
ورزش اماتوری
athleticism
ورزش گرایی
practice
ورزش تمرین
training
ورزش کاراموزی
professionalism
ورزش حرفهای
angling
ورزش ماهیگیری
combat developer
وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
ball game
ورزش یا بازی با توپ
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
game
هرنوع ورزش بامقررات
ball games
ورزش یا بازی با توپ
body building
ورزش زیبایی اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
stadia
میدان ورزش مرحله
stadiums
میدان ورزش مرحله
exercise
ورزش تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
stadium
میدان ورزش مرحله
exercises
ورزش تمرین کردن
open exercise
ورزش در هوای ازاد
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
coaches
کمک مربی کمک استاد
coached
کمک مربی کمک استاد
coach
کمک مربی کمک استاد
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more.
آموزش
[ورزش حافظه]
باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com