Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 238 (11 milliseconds)
English
Persian
neat
<adj.>
مرتب
neater
مرتب
neatest
مرتب
prissy
مرتب
serial
مرتب
serials
مرتب
orderlies
مرتب
orderly
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
regulars
مرتب
systematic
مرتب
tidied
مرتب
tidier
مرتب
tidies
مرتب
tidiest
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
tidying
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
trimmest
مرتب
trims
مرتب
shipshape
مرتب
businesslike
مرتب
well groomed
مرتب
well-groomed
مرتب
ordered
مرتب
business like
مرتب
he was neat
مرتب
kilter
مرتب
methodic
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
decent
<adj.>
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
well-ordered
<adj.>
مرتب
Other Matches
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
irregular
نا مرتب
index
مرتب کر دن
indexed
مرتب کر دن
indexes
مرتب کر دن
arranging
مرتب کردن
arranges
مرتب کردن
collated
مرتب کردن
concerts
مرتب کردن
concert
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
collating
مرتب کردن
intrinsic
مرتب شایسته
cleaned
مرتب کردن
cleans
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
arranged
مرتب کردن
arrange
مرتب کردن
marshal
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
marshalled
مرتب کردن
marshals
مرتب کردن
tidies
مرتب کردن
tidier
مرتب کردن
straight
راحت مرتب
straighter
راحت مرتب
straightest
راحت مرتب
tidied
مرتب کردن
tidiest
مرتب کردن
tidy
مرتب کردن
tidying
مرتب کردن
trims
مرتب پاکیزه
trimmest
مرتب پاکیزه
trim
مرتب پاکیزه
regularizing
مرتب کردن
regularizes
مرتب کردن
regularized
مرتب کردن
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
regularize
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
regularises
مرتب کردن
regularised
مرتب کردن
collocating
مرتب کردن
collocates
مرتب کردن
collocated
مرتب کردن
collocate
مرتب کردن
sorting
مرتب نمودن
periodic
که مرتب رخ میدهد
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
graduate
مرتب کردن
graduates
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
well ordered
مرتب و منظم
well conditioned
مرتب و منظم
to map out
مرتب کردن
collate
مرتب کردن
duly
<adv.>
بصورت مرتب
riptide
جریان اب نا مرتب
queerly
بطور مرتب
periodical
که مرتب رخ میدهد
orderly
<adv.>
بطور مرتب
tidily
<adv.>
بطور مرتب
neatly
<adv.>
بطور مرتب
duly
<adv.>
بطور مرتب
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
put straight
مرتب کردن
partially ordered
پاره مرتب
to cleanvp
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
clear up
مرتب کردن
j'adoube
مرتب می کنم
lineup
مرتب کردن
draw up
مرتب کردن
to put to rights
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
مرتب ومنظم
ordered pair
جفت مرتب
graduating
مرتب کردن
order
مرتب کردن
set in order
مرتب کردن
marshaling
مرتب کردن
fix up
مرتب کردن
ordering
مرتب سازی
descending sort
مرتب سازی نزولی
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
ordered pair
زوج مرتب
[ریاضی]
external sort
مرتب سازی خارجی
selection sort
مرتب کردن گزینشی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
collating sort
مرتب کردن داده
block sort
مرتب کردن بلاکی
ripple sort
مرتب کردن موجی
ascending sort
مرتب سازی صعودی
neatly
بطور مرتب و اراسته
shipshape
مرتب کردن منظم
to fix up
مرتب کردن جادادن
sort field
فیلد مرتب سازی
sort field
میدان مرتب سازی
major sort
مرتب سازی اصلی
reorder
دوباره مرتب کردن
redd
مرتب کردن رهاساختن
quicksort
مرتب کردن سریع
ordered tree
درخت مرتب شده
magnetic tape sorting
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
tree sort
مرتب کردن درختی
internal sort
مرتب سازی داخلی
ordered pair
زوج مرتب
[ریاضی]
indexical
مرتب بشکل فهرست
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
She keep son bothering me .
مرتب مزاحم من است
insertion sorting algorithm
الگوریتم مرتب کردن
internal sort
مرتب کردن درونی
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
primp
مرتب ومنظم ساختن
bag
تعدادی از اجزای نا مرتب
square
مرتب کردن کلاه
squared
مرتب کردن کلاه
squares
مرتب کردن کلاه
squaring
مرتب کردن کلاه
unjustified
که مرتب نشده است
setting up
نهادن مرتب کردن
sets
نهادن مرتب کردن
set
نهادن مرتب کردن
tabular
مرتب شده در یک جدول
data processing
مرتب کردن داده ها
neatest
شسته و رفته مرتب
neater
شسته و رفته مرتب
file
دسته کاغذهای مرتب
filed
دسته کاغذهای مرتب
neat
شسته و رفته مرتب
bags
تعدادی از اجزای نا مرتب
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
multireel sorting
مرتب کردن چند حلقهای
clear the decks
<idiom>
همه جارا مرتب کردن
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
collection
و مرتب کردن در پایگاه داده
churchgoers
کسی که مرتب به کلیسا میرود
neaty
بطور مرتب و اراسته بسادگی
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
radix sorting algorithm
الگوریتم مرتب کردن مبنایی
churchgoer
کسی که مرتب به کلیسا میرود
cyclic
عملی که مرتب تکرار میشود
sorting network
شبکه مرتب کردن داده ها
collections
و مرتب کردن در پایگاه داده
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
juxtaposition
مرتب کردن موضوعات در کنار هم
sequences
به ترتیب مرتب کردن دنباله
coherent
مرتب و دارای نظم متوالی
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
sequence
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequential
مرتب شده به صورت ترتیبی
card sorter
دستگاه مرتب کننده کارت
reference
لیست موضوعات مرتب شده
multifile sorting
مرتب کردن چند فایلی
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
references
لیست موضوعات مرتب شده
exchange sorting algorithm
مرتب کردن به روش حبابی
alphameric
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
quicksort
روش مرتب کردن سریع فایل
filing system
نرم افزار مرتب سازی فایل
structure
روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
structures
روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
continuous
وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
structuring
روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
superfix
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
organising
مرتب کردن ارایش دادن موضع
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
organises
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organize
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizes
مرتب کردن ارایش دادن موضع
loops
برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
organizing
مرتب کردن ارایش دادن موضع
looped
برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop
برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
adjusts
مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com