English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 17 (2 milliseconds)
English Persian
periodic مرتبا
periodical مرتبا
periodically مرتبا
Other Matches
systematically مرتبا"
regularly مرتبا"
away مرتبا از انجا
to take lessons مرتبا درس گرفتن
nag مرتبا گوشزد کردن عیبجو
nagged مرتبا گوشزد کردن عیبجو
nags مرتبا گوشزد کردن عیبجو
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
cousin حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousins حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
pin bowler بازیگری که مرتبا به میله بولینگ هدف گیری میکند
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com