English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
trim مرتب پاکیزه
trimmest مرتب پاکیزه
trims مرتب پاکیزه
Other Matches
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
spruce پاکیزه
neatest پاکیزه
spruces پاکیزه
cleans پاکیزه
sprucy پاکیزه
cleaned پاکیزه
cleanest پاکیزه
clean پاکیزه
neatly پاکیزه
brisk پاکیزه
briskest پاکیزه
neat پاکیزه
neater پاکیزه
clean limbed پاکیزه
brisker پاکیزه
clean پاکیزه کردن
clean house پاکیزه کردن
elute پاکیزه کردن
smooth plaster surface پاکیزه کردن
elution پاکیزه سازی
do the cleaning پاکیزه کردن
natty پاکیزه ماهر
nattier پاکیزه ماهر
nattiest پاکیزه ماهر
well got up پاکیزه حسابی
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
tidied پاکیزه منظم کردن
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
tidier پاکیزه منظم کردن
tidy پاکیزه منظم کردن
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
tidying پاکیزه منظم کردن
tidiest پاکیزه منظم کردن
decorously بطور مناسب و پاکیزه
tidies پاکیزه منظم کردن
she is neatly dressed جامه اش اراسته و پاکیزه است
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
purer پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purest پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
pure پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
she kept her room neat اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
serial مرتب
serials مرتب
shipshape مرتب
systematic مرتب
indexes مرتب کر دن
tidied مرتب
well-groomed مرتب
businesslike مرتب
irregular نا مرتب
tidiest مرتب
regular <adj.> مرتب
tidying مرتب
orderly مرتب
orderlies مرتب
tidies مرتب
tidier مرتب
trim <adj.> مرتب
trimmest مرتب
regulars مرتب
indexed مرتب کر دن
trims مرتب
index مرتب کر دن
tidy <adj.> مرتب
well groomed مرتب
he was neat مرتب
proper <adj.> مرتب
kilter مرتب
in good order <adj.> مرتب
neater مرتب
neat <adj.> مرتب
decent <adj.> مرتب
methodic مرتب
fair <adj.> مرتب
presentable <adj.> مرتب
uncluttered <adj.> مرتب
ordered مرتب
business like مرتب
prissy مرتب
well-ordered <adj.> مرتب
straight <adj.> مرتب
steady <adj.> مرتب
neatest مرتب
tidied مرتب کردن
duly <adv.> بصورت مرتب
tidy مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidier مرتب کردن
regularised مرتب کردن
tidies مرتب کردن
neatly <adv.> بصورت مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
marshaling مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
marshals مرتب کردن
straight راحت مرتب
straighter راحت مرتب
straightest راحت مرتب
sorting مرتب نمودن
orderly <adv.> بطور مرتب
tidily <adv.> بطور مرتب
neatly <adv.> بطور مرتب
duly <adv.> بطور مرتب
orderly <adv.> بصورت مرتب
concerts مرتب کردن
collate مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
arranging مرتب کردن
arranges مرتب کردن
arranged مرتب کردن
arrange مرتب کردن
lineup مرتب کردن
ordered pair جفت مرتب
partially ordered پاره مرتب
collated مرتب کردن
collates مرتب کردن
collating مرتب کردن
intrinsic مرتب شایسته
clear up مرتب کردن
draw up مرتب کردن
fix up مرتب کردن
set in order مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
ordering مرتب سازی
j'adoube مرتب می کنم
concert مرتب کردن
put straight مرتب کردن
queerly بطور مرتب
unrehearsed ازقبلآماده - مرتب
collocated مرتب کردن
collocate مرتب کردن
tidying مرتب کردن
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
straighten up <idiom> مرتب کردن
collocates مرتب کردن
well ordered مرتب و منظم
collocating مرتب کردن
riptide جریان اب نا مرتب
to map out مرتب کردن
regularizing مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
regularized مرتب کردن
regularize مرتب کردن
regularising مرتب کردن
regularises مرتب کردن
well conditioned مرتب و منظم
marshal مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
periodic که مرتب رخ میدهد
graduates مرتب کردن
clean مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
cleans مرتب کردن
order مرتب کردن
graduating مرتب کردن
graduate مرتب کردن
periodical که مرتب رخ میدهد
squaring مرتب کردن کلاه
ordered tree درخت مرتب شده
bubble sort مرتب کردن حبابی
ascending sort مرتب سازی صعودی
block sort مرتب کردن بلاکی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
squares مرتب کردن کلاه
set نهادن مرتب کردن
square مرتب کردن کلاه
sets نهادن مرتب کردن
to fix up مرتب کردن جادادن
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
selection sort مرتب کردن گزینشی
shipshape مرتب کردن منظم
ripple sort مرتب کردن موجی
reorder دوباره مرتب کردن
redd مرتب کردن رهاساختن
quicksort مرتب کردن سریع
She keep son bothering me . مرتب مزاحم من است
neatly بطور مرتب و اراسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com