English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
phasing مرحله بندی کردن عملیات
Other Matches
phasing مرحله بندی مرحله بندی عملیات
phased array ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
phased attack تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
phases مرحله عملیات
phase مرحله عملیات
phased مرحله عملیات
staping مرحله بندی
inflight phase مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
phased conversion تبدیل مرحله بندی شده
event driven برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
leapfrog پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogged پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
national infrastructure سازمان بندی داخلی نیروهای هر ملت در عملیات چند ملیتی
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
synchronous . شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
creep مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection سیستم پرتاب مرحله به مرحله
creeps مرحله به مرحله جلو رفتن
sophistication نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
boost phase مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
pettifog از مرحله پرت کردن
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
to nip or crush in the bud در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
rehearsals تمرین کردن عملیات
rehearsal تمرین کردن عملیات
reconnoitring عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres عملیات اکتشافی کردن
reconnoitred عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre عملیات اکتشافی کردن
reconnoiter عملیات اکتشافی کردن
cease قطع کردن عملیات
ceased قطع کردن عملیات
ceases قطع کردن عملیات
ceasing قطع کردن عملیات
reconnoitered عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering عملیات اکتشافی کردن
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
combat phase مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
demonstration تظاهر به انجام عملیات کردن
coached رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches رهبری عملیات ورزشی را کردن
clearing operations عملیات پاک کردن مین
demonstrations تظاهر به انجام عملیات کردن
costing مشخص کردن هزینه عملیات
circuits یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit یچ کردن عملیات انجام میدهد
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
logging عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
interdiction ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
feint حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
abort متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
feints حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
scout عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
batch با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
scouts عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
aborts متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
batches با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
aborted متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
scouted عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinting حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborting متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
seals اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
batten down اب بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
underpins پی بندی کردن
caulk اب بندی کردن
sealing اب بندی کردن
underpin پی بندی کردن
lacevi بندی کردن
seal اب بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
triangulation مثلث بندی کردن
tabulate جدول بندی کردن
subsume رده بندی کردن
impone شرط بندی کردن
impost تعرفه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
hoodwinked چشم بندی کردن
prioritize اولویت بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
format قالب بندی کردن
formats قالب بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
tabulates جدول بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
hoodwinks چشم بندی کردن
hoodwinking چشم بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
tabulated جدول بندی کردن
rate درجه بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
group دسته بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
bungling سرهم بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com