English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (9 milliseconds)
English Persian
emergency leave مرخصی اضطراری
Other Matches
furlough مرخصی سرباز مرخصی دادن
emergency generator set دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
surlough مرخصی
permission مرخصی
leaves of absence مرخصی
dismissals مرخصی
vacation مرخصی
dismissal مرخصی
leave of absence مرخصی
vacations مرخصی
dismission مرخصی
furlough مرخصی
leave مرخصی
leaving مرخصی
off time مرخصی
furlough مرخصی سرباز
furlough حکم مرخصی
he is on leave او در مرخصی است
vacations مرخصی گرفتن
recess مرخصی گرفتن
liberties مرخصی 84 ساعته
liberty مرخصی 84 ساعته
sick leave مرخصی استعلاجی
liberty men افراد مرخصی
surlough مرخصی دادن
be on leave در مرخصی بودن
vacationer مرخصی رونده
vacationist مرخصی رونده
compassionate leave مرخصی ارفاقی
leave with pay مرخصی با حقوق
annual leave مرخصی سالانه
He has a day off. او مرخصی دارد.
to be away on vacation [American] در مرخصی بودن
leaving اذن مرخصی
to take leave مرخصی گرفتن
to take a vacation مرخصی گرفتن
leave اذن مرخصی
vacation مرخصی مهلت
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
vacations مرخصی مهلت
vacation مرخصی گرفتن
recesses مرخصی گرفتن
leave with pay مرخصی با استفاده ازحقوق
to take ones farewell of اجازه مرخصی گرفتن از
d. certificate گواهی نامه مرخصی
to get one's ricket ورقه مرخصی گرفتن
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
ashore رفتن به مرخصی دریایی
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
To take a night off . یک شب از کار مرخصی گرفتن
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
leave taking کسب اجازه مرخصی
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
to apply for leave درخواست مرخصی کردن
emergencies اضطراری
coactive اضطراری
auxiliary اضطراری
involuntary اضطراری
compulsive اضطراری
emergency اضطراری
auxiliaries اضطراری
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
furlough مرخصی دادن به مرخص کردن
release برگ مرخصی ازاد کردن
sit back <idiom> راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
leave به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
released برگ مرخصی ازاد کردن
releases برگ مرخصی ازاد کردن
bingo field فرودگاه اضطراری
standby battery باتری اضطراری
emergency antenna انتن اضطراری
emergency brake ترمز اضطراری
missed approach فرود اضطراری
emergency burial تدفین اضطراری
emergency cartridge کارتریج اضطراری
insurance stockage ذخیره اضطراری
emergency conditions شرایط اضطراری
ditching فرود اضطراری
emergency exit در خروج اضطراری
mayday پیام اضطراری
emergency air هوای اضطراری
emergency shelter پناهگاه اضطراری
maydays پیام اضطراری
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
emergency valve شیر اضطراری
emergency station محل اضطراری
emergency works کارهای اضطراری
emergency fund وجوه اضطراری
emergency lighting روشنایی اضطراری
emergency ration جیره اضطراری
emergency treatment معالجه اضطراری
emergency measure سنجش اضطراری
emergency switch کلید اضطراری
emergency maintenance نگهداشت اضطراری
emergency transmitter فرستنده اضطراری
emergency scramble رهگیری اضطراری
emergency priority تقدم اضطراری
emergency push button تکمه اضطراری
emergency repair تعمیر اضطراری
emergency risk ریسک اضطراری
emergency lamp لامپ اضطراری
emergency exit خروج اضطراری
relief مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
Where is the emergency exit? در خروج اضطراری کجاست؟
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
emergency power supply منبع قدرت اضطراری
emergency operation بهره برداری اضطراری
landing mat باند فرود اضطراری
air defense emergency وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
emergency leave سطح اماد اضطراری
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
emergencies فوق العاده اضطراری
emergency فوق العاده اضطراری
shore leave مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
ditching فرود اضطراری هواپیما روی اب
accident ambulance اتومبیل اضطراری برای حوادث
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
autorotation روش فرود اضطراری هلیکوپتر
fire escapes خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escape خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttled غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttle غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttles غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttling غرق کردن اضطراری ناو هبله
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
busman's holiday تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
field expedient روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
Emergeny exit . پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
squawk may day در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
intermediate contingency قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
leave اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
emergency loading بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
emergency cryptosystem سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com