English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
communism مردم داری
Other Matches
dude ranch گله داری واسب سواری وحشم داری
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
You deserve it. حق داری ( استحقاق آنرا داری )
statecraft کشور داری ملک داری
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
population تعداد مردم مردم
populations تعداد مردم مردم
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
tensility کش داری
bigamy دو زن داری
blind man's buff از من داری
wet storage تر داری
grittiness شن داری
wakes شب زنده داری
waked شب زنده داری
patchiness وصله داری
housekeeping خانه داری
fasting روزه داری
treasury خزانه داری
quartermasters سررشته داری
angularity زاویه داری
quartermaster سررشته داری
thrift خانه داری
non commital خود داری
notbility خانه داری
fisk خزانه داری
wake شب زنده داری
vigils شب زنده داری
altruism همگونه داری
farming مزرعه داری
trusteeship امانت داری
slavery برده داری
sang froid خود داری
sang-froid خود داری
trusteedhip امانت داری
bursaries خزانه داری
bursary خزانه داری
Exchequer خزانه داری
capitalism سرمایه داری
night waking شب زنده داری
wakefulness شب زنده داری
vigil شب زنده داری
vigilance شب زنده داری
pernoctation شب زنده داری
treasurership خزانه داری
treasury general خرانه داری کل
leasehold اجاره داری
tenure اجاره داری
viscosity شیره داری
dry storage خشک داری
bulkiness جثه داری
bulkiness تنه داری
tresury general خزانه داری کل
bean caper پیرسن داری
bank protection ساحل داری
blind mans buff ازمن داری
anti capitalist ضد سرمایه داری
angulation زاویه داری
stigmatism خال داری
spinosity سیخ داری
self restraint خود داری
serrulation دندانه داری
charge عهده داری
charges عهده داری
cellarge حق انبار داری
tenancies اجاره داری
tenancy اجاره داری
lucubration شب زنده داری
incumbency عهده داری
conchiferous داری صدف
house work خانه داری
continenece خود داری
retenv خود داری
creaminess خامه داری
slaveholding برده داری
household art هنرخانه داری
rhythmicity نواخت داری
menage خانه داری
refusal خود داری رد
angularity گوشه داری
abstinence;or abstinency خود داری
refusals خود داری رد
leasing اجاره داری
holding متصرفی اجاره داری
spatiality فضا داری فضائیت
chamberlainship پرده داری گنجوری
quartermasters رسته سررشته داری
capitalistic منسوب به سرمایه داری
capitalism رژیم سرمایه داری
chests تابوت خزانه داری
to govern one's passions خود داری کردن
refrainment خود داری اجتناب
to possess oneself خود داری کردن
capitalist system نظام سرمایه داری
attorn اجاره داری کردن
capitalist countries کشورهای سرمایه داری
quartermaster رسته سررشته داری
wake شب زنده داری کردن
chest تابوت خزانه داری
bailment امانت داری سمساری
waked شب زنده داری کردن
procurator general کفیل خزانه داری
to rule the roast اختیار داری کردن
run the show اختیار داری کردن
black capitalism سرمایه داری سیاه
to keep shop دکان داری کردن
succulence اب داری حالت ابکی
to keep house خانه داری کردن
continence خویشتن داری پرهیزگاری
advanced capitalism سرمایه داری پیشرفته
angularity زاویه داری لاغری
household art اصول خانه داری
land tenure اجاره داری زمین
joint tenancy اجاره داری مشترک
nolle proseequi خود داری از پی کرد
get by نگه داری کردن
keepworthy قابل نگه داری
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
keep house خانه داری کردن
How old are you?Whats your age? چند سال داری ؟
mixed capitalism سرمایه داری مختلط
housekeep خانه داری کردن
house keeping operation اعمال خانه داری
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
industrial capitalism سرمایه داری صنعتی
home economics اقتصاد خانه داری
day nurseries بچه داری در روز
day nursery بچه داری در روز
baby-sits بچه داری کردن
keeps حفافت امانت داری
joint tenancy شرکت در اجاره داری
precapitalism پیش از سرمایه داری
explicit rent اجاره داری کردن
precapitalism ماقبل سرمایه داری
light housekeeping کارهای خانه داری
baby sit بچه داری کردن
baby-sat بچه داری کردن
baby-sitting بچه داری کردن
baby-sit بچه داری کردن
bourgeoisie سرمایه داری بورژوازی
double entry دفتر داری مضاعف
You have cobwebs in your head. <idiom> تو گچ تو سرت داری. [اصطلاح]
Chancellors of the Exchequer وزیر خزانه داری
refrain خود داری کردن
refrained خود داری کردن
refraining خود داری کردن
Chancellor of the Exchequer وزیر خزانه داری
wakes شب زنده داری کردن
refrains خود داری کردن
keep حفافت امانت داری
Treasury Department اداره خزانه داری [ در آمریکا]
roister عیاشی و شب زنده داری کردن
laws of motion of capitalism قوانین حرکت سرمایه داری
mental reservation خود داری از ذکر مطلبی
jointure اجاره داری مشترک و مشاعی
subtenancy اجاره داری دست دوم
capitalization اعمال سیستم سرمایه داری
ruffed دارای یقه چین داری
capacity utilization rate نرخ بهره داری از فرفیت
accounties علم حساب یا دفتر داری
He is a brainy person . آدم کله داری است
You really are cheeky! واقعا" عجب رویی داری !
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
quartermaster فروشگاه وسایل سررشته داری
He has a glib (an oily, a persuasive,asmooth)tongue. آدم سر وزبان داری است
I cant be bothered. bother the flies! برو بابا حوصله داری !
quartermasters فروشگاه وسایل سررشته داری
to have custody of نگهداری یا امانت داری کردن از
piquancy گوشه داری طعنه امیزی
to run the show در کاری اختیار داری کردن
cornetcy پرچم داری سواره نظام
purulence زخم چرکی چرک داری
to contain one self خود داری یا حوصله کردن
passive resistance خود داری از قبول یاموافقت
to recede from an engagement از افهار عقیدهای خود داری کردن
gange باسیم نازک نگاه داری کردن
stagnation thesis تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
to keb at a lamb ازشیردادن به بره خود داری کردن
bourgeoisie سرمایه داری حکومت طبقه دوم
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
He is of noble birth. آدم پدر و مادر داری است
to keep oneself to oneself ازامیزش بادیگران خود داری کردن
free enterprise رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
wombats جانور کیسه داری شبیه خرس
wombat جانور کیسه داری شبیه خرس
housewifely از روی خانه داری یا صرفه جوئی
to flinch the flagon ازخوردن نوشابه خود داری کردن
tenantry اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
to recede from an opinicn ازافهار عقیدهای خود داری کردن
carpet sweeper جارو نپتون [نظافت] [خانه داری]
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
the people مردم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com