English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
Other Matches
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
errors and omissions expected باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
t. errors اشتباهات
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
bombing errors اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
margins تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
debug آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
debugged آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
debugs آزمایش برنامه یا مکان دهی یا تصحیح خطاها و اشتباهات
mosfet می گیرند
witan عاقل
sanest عاقل
sages عاقل
sagely عاقل
sagacious عاقل
sage عاقل
saner عاقل
canny عاقل
canniest عاقل
cannier عاقل
wiser عاقل
wisest عاقل
sane عاقل
sober عاقل
longheaded عاقل
wise عاقل
soberly عاقل
permanent mold قرار می گیرند
behave prettily عاقل باش
worldly-wise عاقل درامورمادی
worldly wise عاقل درامورمادی
Dont be a fool(an ass) خر نشو ( عاقل با ش)
wisest عاقل عاقلانه
wiser عاقل عاقلانه
sophy شخص عاقل
Verb.sap.. <proverb> عاقل و اشارتى .
wise عاقل عاقلانه
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
longsighted مال اندیش عاقل
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
kettle holder کهنهای که با ان کتری داغ رادردست گیرند
populations تعداد مردم مردم
population تعداد مردم مردم
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
nestor پیر مردمشاور و عاقل جنگ تروا
unwarned exposed یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
A wise man avoids edged tools. <proverb> آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
alizarin ماده نارنجی یا قرمز رنگ که از ریشه روناس می گیرند
pin compatible تراشه هایی که عملکردمشابهی دارند و می توانندبجای هم قرار گیرند
polypidom ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
polypary ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
Why should the wise man do that which he will rue?. <proverb> چرا عاقل کند کارى که باز آرد پشیمانى؟.
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
bomb یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
wise کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wiser کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
A ston ethrown by a fool into a well , cannot be f. <proverb> سنگى را دیوانه اى در چاه بیاندازد صد عاقل نمى توانند در آورند .
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
inulin ماده نشاستهای که ازریشه زنجبیل شامی وبرخی گیاهان مرکب می گیرند
lengths تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
length تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
gross negligence اشتباهات کلی ناشی از بی دقتیها بی دقتی کلی
trapezoidal distortion اختلال تصویر که در آن خط وط عمودی در قابل لبههای افقی صفحه نمایش قرار می گیرند
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
interword spacing فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
pyramiding سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
priority ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
priorities ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
expansion unit وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
splicing نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splice نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
spliced نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splices نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
rest دیگران
rests دیگران
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
regard for others رعایت دیگران
et al مخفف و دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
asides جدااز دیگران
regard for others واهمه از دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
aside جدااز دیگران
thermal نوعی چاپگر که حروف روی کاغذ حرارتی با نوک چاپ قرار می گیرند و یک ماتریس از عناصر حرارتی کوچک ایجاد می کنند
breaches تجاوز به حقوق دیگران
individualized از دیگران جدا کردن
mind reader کاشف افکار دیگران
individualizing از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
individualize از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
individualising از دیگران جدا کردن
individualizes از دیگران جدا کردن
breached تجاوز به حقوق دیگران
dummy الت دست دیگران
dummies الت دست دیگران
breach تجاوز به حقوق دیگران
mind readers کاشف افکار دیگران
spoilsman محل عیش دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
infringer متخطی به حقوق دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
as a warning to others برای عبرت دیگران
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
spoiler محل عیش دیگران
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
arrest of judgment سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
peeping Tom <idiom> کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
oddball <idiom> کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
have a way with <idiom> تحت نفوذ قرار دادن دیگران
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsports کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsports کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsport کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsport کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
To lay one self open to ridicule . خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com