English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English Persian
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
Other Matches
traversing گذشتن از
crosser گذشتن
cross گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
bypassed گذشتن
elapsing گذشتن
elapses گذشتن
elapse گذشتن
pass on در گذشتن
forbears گذشتن از
crosses گذشتن
crossest گذشتن
intercross از هم گذشتن
traverses گذشتن از
traversed گذشتن از
traverse گذشتن از
bypassing گذشتن
bypasses گذشتن
blow over گذشتن
bypass گذشتن
get through گذشتن از
go by گذشتن
go over گذشتن
forbear گذشتن از
to blow over گذشتن
to go by گذشتن
pass گذشتن
to pass on گذشتن
to run on گذشتن
traffics گذشتن
trafficking گذشتن
trafficked گذشتن
traffic گذشتن
passed گذشتن
to pass a way گذشتن
overpasses گذشتن از
overpass گذشتن از
passes گذشتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
overgo رسیدن به گذشتن
overslaugh نادیده گذشتن
traject از مسیربخصوصی گذشتن
to go over گذشتن گذرکردن
overdue گذشتن موعد
override سواره گذشتن از
overrides سواره گذشتن از
overrode سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
fleet بسرعت گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
sweep بسرعت گذشتن از
filrate از صافی گذشتن
to go to رعایت کردن گذشتن از
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
goes گذشتن عبور کردن
to rush a stream از نهری تند گذشتن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
go گذشتن عبور کردن
get over ازروی چیزی گذشتن
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
carries گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com