Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
cf
مرکز زمین
Search result with all words
offset distance
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
Other Matches
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
acentric
بی مرکز
centers
مرکز
stationed
مرکز
stations
مرکز
centre forward
مرکز
centre
مرکز
centered
مرکز
centred
مرکز
concentric
هم مرکز
station
مرکز
meddled
مرکز
meddles
مرکز
middles
مرکز
isocentre
هم مرکز
middle
مرکز
center
مرکز
meddle
مرکز
heart
مرکز
center line
خط مرکز
intermediate exchange
مرکز
omphalos
مرکز
hearts
مرکز
data center
مرکز داده ها
centrifuge
مرکز گریز
centrifuge
گریختن از مرکز
centrifuges
مرکز گریز
data center
مرکز داده
toll exchange
مرکز تلفن
eccentricity
خروج از مرکز
wheel center
مرکز چرخ
emporia
مرکز بازرگانی
cryptocenter
مرکز رمز
contrifuge
گریز از مرکز
urban centre of a community
مرکز شهرک
emporium
مرکز بازرگانی
off center
خارج از مرکز
nerve centre
مرکز فرمان
county seat
مرکز بخشداری
headquarters
مرکز فرماندهی
bulls
مرکز هدف
bull
مرکز هدف
cost center
مرکز هزینه زا
hive
مرکز تجمع
nerve centres
مرکز فرمان
centrifuges
گریختن از مرکز
outlying
دور از مرکز
eccentric
خارج از مرکز
emporiums
مرکز بازرگانی
eccentric
هم مرکز نبودن
eccentrics
گریزنده از مرکز
eccentrics
خارج از مرکز
eccentrics
هم مرکز نبودن
eccentricities
دوری از مرکز
seated
مرکز مقر
factory
مرکز تولید
factories
مرکز تولید
seats
مرکز مقر
health centre
مرکز سلامتی
eccentric
گریزنده از مرکز
seat
مرکز مقر
nerve center
مرکز عصبی
eccentricity
دوری از مرکز
concentrically
باداشتن یک مرکز
concentric cable
کابل هم مرکز
computing center
مرکز محاسبات
mid channel
مرکز کانال
cf
بازیکن مرکز
computer center
مرکز کامپیوتر
message center
مرکز پیام
communication center
مرکز مخابرات
eccentricities
خروج از مرکز
information center
مرکز اطلاعات
inversion center
مرکز وارونگی
profit centre
مرکز سود
sleep center
مرکز خواب
sodom
مرکز فساد
primary center
مرکز اولیه
primary center
مرکز عمده
speech center
مرکز گویایی
centre of gravity
مرکز ثقل
centre of mass
مرکز ثقل
centres of gravity
مرکز ثقل
fluid centre
مرکز سیال
subcentral
نزدیک مرکز
pivot point
مرکز چرخش
switchboard
مرکز تلفن
provision center
مرکز توشه
head quarters
مرکز فرماندهی
rhinencephalon
مرکز شامه
reserve center
مرکز احتیاط
regional center
مرکز منطقهای
induction station
مرکز پذیرش
school center
مرکز اموزش
training center
مرکز اموزش
radio centeral
مرکز بی سیم
sensorium
مرکز احساس
shopping center
مرکز فروش
signal center
مرکز مخابرات
signal center
مرکز پیام
intermediate office
مرکز میانی
height of centers
ارتفاع مرکز
switchboards
مرکز تلفن
kuk kiwo
مرکز تکواندو
centralist
مرکز گرای
operation center
مرکز عملیات
surrending the centre
تفویض مرکز
education center
مرکز اموزش
mass concrete
مرکز جرم
telephore e.
مرکز تلفن
documentation center
مرکز اسناد
telephone exchanges
مرکز تلفن
telephone exchange
مرکز تلفن
diffracting center
مرکز پراشنده
police stations
مرکز پلیس
police station
مرکز پلیس
centralists
مرکز گرای
epicenter
مرکز زلزله
point
مرکز راس حد
point
محل مرکز
feeding center
مرکز تغذیه
local center
مرکز محلی
main exchange
مرکز اصلی
outskirt
دور از مرکز
main office
مرکز اصلی
manual exchange
مرکز دستی
mart
مرکز بازرگانی
respiratory center
مرکز تنفسی
subscriber's station
مرکز مشترک
theocentric
خدا مرکز
centripetal
مرکز گرا
body centered cubic
مکعب مرکز پر
active center
مرکز فعال
center of mass
مرکز جرم
center of pressure
مرکز فشار
battery center
مرکز اتشبار
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
center of resistance
مرکز مقاومت
acentric
خارج از مرکز
center of mass
مرکز هدف
center of lift
مرکز برا
burst center
مرکز ترکش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com