English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
Other Matches
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
back gear shaft محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
rate integration gyro ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
turnery کارخانه تراش ماشین تراش
axis of rotation محور دوران
instantaneous center of rotation مرکز دوران لحظهای
rolled دوران حول محور طولی غلطش
twists دوران حول محور افقی پیچش
twisting دوران حول محور افقی پیچش
roll دوران حول محور طولی غلطش
twist دوران حول محور افقی پیچش
rolls دوران حول محور طولی غلطش
banks دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
lathes ماشین تراش
turning machine ماشین تراش
automatic stub lathe ماشین تراش
automatic machine ماشین تراش
milling machine ماشین تراش
lathe ماشین تراش
pin میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
automatic lathe for taper turning ماشین تراش مخروطی
gap bridge گلویی ماشین تراش
automatic coping lathe ماشین تراش خودکار
car wheel lathe دستگاه ماشین تراش
polishing lathe ماشین تراش پرداخت
precision lathe ماشین تراش دقیق
chuck lathe سه نظام ماشین تراش
duplicating lathe ماشین تراش نمونهای
capstan lathe ماشین تراش دوار
center lathe ماشین تراش متمرکز
spindle هرزگرد ماشین تراش
center sleeve مرغک ماشین تراش
planer machine ماشین صفحه تراش
turns گشت ماشین تراش
automatic lathe ماشین تراش خودکار
spindles هرزگرد ماشین تراش
lathe dog گیره ماشین تراش
turn گشت ماشین تراش
turning chisel اسکنه ماشین تراش
turning chisel قلم ماشین تراش
lathe mandrel مرغک ماشین تراش
combination turret lathe ماشین تراش کاپستان مرکب
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
automatic lathe operator اپراتور ماشین تراش خودکار
polygonal turning machine ماشین تراش چند لبه
cam operated automatic lathe ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
full automatic lathe ماشین تراش تمام اتوماتیک
automatic roughing lathe ماشین تراش سایشی خودکار
crank shaper ماشین میل لنگ تراش
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
engine lathe ماشین تراش با هرزگردهدایت و کشش
slater ماشین یا تیغه تراش پوست خام
saddled صفحه رنده بند ماشین تراش
saddle صفحه رنده بند ماشین تراش
saddles صفحه رنده بند ماشین تراش
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
planer دستگاه رنده نجاری میزی ماشین صفحه تراش دروازهای
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
back gear یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
hinges لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
hinge لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
slabber ماشین تراش تکه تکه کننده
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
wheelbase فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
Safavid period دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
scart تراش
exfoliaion تراش
paring knife سم تراش
paring تراش
shaves تراش
shaved تراش
rasure تراش
shave تراش
parings تراش
butteris سم تراش
paring iron سم تراش
excoriation تراش
erasion تراش
erasement تراش
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
cut off tool قلم تراش
tool قلم تراش
form cutting tool قلم تراش
turning tool قلم تراش
boring cutter قلم تراش
raspatory استخوان تراش
turner تراش کار
turning tool کارد تراش
diamond cutter الماس تراش
turnery تراش کاری
brick cutter اجر تراش
stripping تراش لایه رو
cutter الت تراش
tile cutter کاشی تراش
scratch تراش چرکنویس
scratched تراش چرکنویس
curette الت تراش
cape chisel قلم تراش
cutting tool قلم تراش
scratching تراش چرکنویس
scratches تراش چرکنویس
machining allowance تراش خور
cut stone سنگ تراش
carver سنگ تراش
cutters الت تراش
free cutting steel فولاد خوش تراش
gear cutter دنده تراش
cuts تراش دادن
shaper صفحه تراش
lapicide سنگ تراش
flat fire تیر تراش
turntables صفحه تراش
turntable صفحه تراش
cut تراش دادن
lathes چرخ تراش
lathe tool ابزار تراش
lathe چرخ تراش
ivory turner عاج تراش
grazing fire اتش تراش
xylographer چوب تراش
nail files ناخن تراش
sharper مداد تراش
parer پوست تراش
grinding تراش فلز
beadings تراش تسبیحی
stonecutter سنگ تراش
stonemason سنگ تراش
sculptors پیکر تراش
sculptor پیکر تراش
beading تراش تسبیحی
skiving tool ابزار تراش
skiver پوست تراش
sharpener مداد تراش
sharpeners مداد تراش
faceted تراش دار
rasps تراش دادن
grazed اتش تراش
grazed تیر تراش
graze اتش تراش
graze تیر تراش
rough d. الماس بی تراش
machinability قابلیت تراش
machinable قابل تراش
rasp تراش دادن
rasped تراش دادن
wood carver چوب تراش
rasping تراش دادن
grazes اتش تراش
grazes تیر تراش
chasers قلم تراش
sculptress پیکر تراش
chaser قلم تراش
xyster استخوان تراش
scalping iron استخوان تراش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com