English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 48 (4 milliseconds)
English Persian
outpatient مریض غیربستری
Other Matches
sickest مریض
ill مریض
ill- مریض
ills مریض
he was taken ill مریض شد
he fell ill مریض شد
diseased مریض
sick مریض
morbid مریض
sickener مریض کن
patient مریض
patients مریض
outpatient مریض سرپایی
take ill/sick <idiom> مریض شدن
he is a man he is sick وی مریض میباشد
come down with <idiom> مریض شدن
inpatient مریض بستری
walking patient مریض سرپایی
valetudinary مریض علیل
pay patient مریض پولی
shut in مریض بستری
valetudinarian مریض علیل
indispose مریض کردن
sick مریض شدن
patient بیمار مریض
patients بیمار مریض
sickest مریض شدن
sickens مریض کردن یا شدن
to be ill with something از چیزی مریض شدن
to have something [a disease, an illness] از چیزی مریض شدن
to be laid up with something از چیزی مریض شدن
to be down with something از چیزی مریض شدن
dejecta کارکردن مزاج مریض
sickened مریض کردن یا شدن
sicken مریض کردن یا شدن
pay patient مریض غیر مجانی
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
lazarus ادم مریض وفقیر
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
cots برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
cot برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
placebo دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
placebos دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com