English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
Other Matches
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
The car engine doesnt run ( work ) . موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
irregular نا مرتب
methodic مرتب
orderly مرتب
trims مرتب
orderlies مرتب
tidying مرتب
serials مرتب
serial مرتب
prissy مرتب
he was neat مرتب
trim <adj.> مرتب
kilter مرتب
trimmest مرتب
regulars مرتب
systematic مرتب
regular <adj.> مرتب
straight <adj.> مرتب
tidied مرتب
well groomed مرتب
tidies مرتب
indexes مرتب کر دن
tidier مرتب
businesslike مرتب
neatest مرتب
neater مرتب
neat <adj.> مرتب
fair <adj.> مرتب
decent <adj.> مرتب
proper <adj.> مرتب
steady <adj.> مرتب
uncluttered <adj.> مرتب
tidiest مرتب
indexed مرتب کر دن
shipshape مرتب
business like مرتب
well-groomed مرتب
well-ordered <adj.> مرتب
presentable <adj.> مرتب
in good order <adj.> مرتب
ordered مرتب
tidy <adj.> مرتب
index مرتب کر دن
arranges مرتب کردن
arranging مرتب کردن
concerts مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
collate مرتب کردن
tidier مرتب کردن
collates مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
cleans مرتب کردن
clean مرتب کردن
concert مرتب کردن
collating مرتب کردن
intrinsic مرتب شایسته
collated مرتب کردن
arranged مرتب کردن
marshal مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
marshals مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidies مرتب کردن
straight راحت مرتب
straighter راحت مرتب
straightest راحت مرتب
tidied مرتب کردن
tidy مرتب کردن
tidying مرتب کردن
arrange مرتب کردن
trims مرتب پاکیزه
trimmest مرتب پاکیزه
trim مرتب پاکیزه
regularizing مرتب کردن
collocate مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
regularized مرتب کردن
regularize مرتب کردن
regularising مرتب کردن
regularises مرتب کردن
regularised مرتب کردن
collocating مرتب کردن
collocates مرتب کردن
collocated مرتب کردن
sorting مرتب نمودن
periodic که مرتب رخ میدهد
straighten up <idiom> مرتب کردن
graduate مرتب کردن
graduates مرتب کردن
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
unrehearsed ازقبلآماده - مرتب
well ordered مرتب و منظم
well conditioned مرتب و منظم
to map out مرتب کردن
graduating مرتب کردن
riptide جریان اب نا مرتب
queerly بطور مرتب
periodical که مرتب رخ میدهد
orderly <adv.> بطور مرتب
tidily <adv.> بطور مرتب
neatly <adv.> بطور مرتب
duly <adv.> بطور مرتب
orderly <adv.> بصورت مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
duly <adv.> بصورت مرتب
put straight مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
j'adoube مرتب می کنم
lineup مرتب کردن
neatly <adv.> بصورت مرتب
draw up مرتب کردن
clear up مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
ordered pair جفت مرتب
order مرتب کردن
fix up مرتب کردن
set in order مرتب کردن
ordering مرتب سازی
partially ordered پاره مرتب
to cleanvp مرتب کردن
external sort مرتب سازی خارجی
ordered pair زوج مرتب [ریاضی]
distributive sort مرتب کردن توزیعی
collating sort مرتب کردن داده
descending sort مرتب سازی نزولی
bubble sort مرتب کردن حبابی
block sort مرتب کردن بلاکی
ascending sort مرتب سازی صعودی
shipshape مرتب کردن منظم
neatly بطور مرتب و اراسته
to fix up مرتب کردن جادادن
sort field فیلد مرتب سازی
ordered tree درخت مرتب شده
selection sort مرتب کردن گزینشی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
ripple sort مرتب کردن موجی
reorder دوباره مرتب کردن
redd مرتب کردن رهاساختن
quicksort مرتب کردن سریع
major sort مرتب سازی اصلی
tree sort مرتب کردن درختی
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
indexical مرتب بشکل فهرست
insertion sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
She keep son bothering me . مرتب مزاحم من است
ordered pair زوج مرتب [ریاضی]
internal sort مرتب کردن درونی
sort field میدان مرتب سازی
internal sort مرتب سازی داخلی
primp مرتب ومنظم ساختن
sets نهادن مرتب کردن
squaring مرتب کردن کلاه
squares مرتب کردن کلاه
squared مرتب کردن کلاه
square مرتب کردن کلاه
setting up نهادن مرتب کردن
tabular مرتب شده در یک جدول
data processing مرتب کردن داده ها
filed دسته کاغذهای مرتب
unjustified که مرتب نشده است
set نهادن مرتب کردن
file دسته کاغذهای مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
bag تعدادی از اجزای نا مرتب
bags تعدادی از اجزای نا مرتب
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
collections و مرتب کردن در پایگاه داده
reference لیست موضوعات مرتب شده
references لیست موضوعات مرتب شده
sorting network شبکه مرتب کردن داده ها
coherent مرتب و دارای نظم متوالی
multifile sorting مرتب کردن چند فایلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com