Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
Search result with all words
irresponsibly
بدون داشتن مسئولیت
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
Other Matches
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
amenableness
مسئولیت
irresponsible
بی مسئولیت
unresponsive
بی مسئولیت
trusts
مسئولیت
liability
مسئولیت
onus
مسئولیت
trust
مسئولیت
liabilities
مسئولیت
liability to disease
مسئولیت
burthen
مسئولیت
trusted
مسئولیت
responsibility
مسئولیت
responsibilities
مسئولیت
responsibly
با مسئولیت
menage
مسئولیت
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
amenability
احساس مسئولیت
charges
بار مسئولیت
posts
مقام مسئولیت
loads
فشار مسئولیت
law of tort
مسئولیت مدنی
load
فشار مسئولیت
posted
مقام مسئولیت
post-
مقام مسئولیت
post
مقام مسئولیت
charge
بار مسئولیت
office
مسئولیت احرازمقام
liability
الزام مسئولیت
offices
مسئولیت احرازمقام
constructive trust
مسئولیت قهری
cark
بار مسئولیت
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
area of responsibility
منطقه مسئولیت
product liability
مسئولیت محصول
irresponsibly
بدون حس مسئولیت
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
responsible
مسئولیت دار
implied trust
مسئولیت فرضی
imputability
مسئولیت اخلاقی
primary interest
مسئولیت اصلی
liabilities
الزام مسئولیت
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
without engagement
بدون تقبل مسئولیت
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
sponsor
مسئولیت راقبول کردن
sponsoring
مسئولیت راقبول کردن
sponsors
مسئولیت راقبول کردن
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
law of torts
قانون مسئولیت مدنی
peril
بیم زیان مسئولیت
perils
بیم زیان مسئولیت
law of tort
قانون مسئولیت مدنی
loosest
از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser
از قید مسئولیت ازاد ساختن
loose
از قید مسئولیت ازاد ساختن
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
Responsibility weighed him down
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
ignorance of law is no excuse
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
see to it
<idiom>
مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
buck passer
شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
One insust not step aside and diclaim responsibility .
نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
misrepresentation
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
errors and omissions expected
باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
unlimited liability
بدهیهای نامحدود مسئولیت نامحدود
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
to hold
داشتن
doubts
شک داشتن
lacked
کم داشتن
have
داشتن
owning
داشتن
lacks
کم داشتن
owns
داشتن
lack
کم داشتن
to have possession of
داشتن
to possess
داشتن
doubting
شک داشتن
possess
داشتن
doubt
شک داشتن
to have
داشتن
relieving
داشتن
doubted
شک داشتن
own
داشتن
owned
داشتن
relieves
داشتن
relieve
داشتن
bear
در بر داشتن
intercommon
داشتن
wanted
کم داشتن
bears
داشتن
want
کم داشتن
bears
در بر داشتن
to hold a meeting
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to have f.
تب داشتن
redolence
بو داشتن
possesses
داشتن
to go hot
تب داشتن
having
داشتن
possessing
داشتن
lackvt
کم داشتن
bear
داشتن
withholds
دریغ داشتن
belonged
تعلق داشتن
belong
تعلق داشتن
hankers
اشتیاق داشتن
withholding
دریغ داشتن
possess
در تصرف داشتن
possessing
در تصرف داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
withhold
دریغ داشتن
cherish
گرامی داشتن
possesses
در تصرف داشتن
belongs
تعلق داشتن
withheld
دریغ داشتن
provide
مقرر داشتن
cherishing
گرامی داشتن
cherishes
گرامی داشتن
cherished
گرامی داشتن
liaised
رابطه داشتن
liaised
بستگی داشتن
correlating
همبستگی داشتن
correlates
همبستگی داشتن
correlate
همبستگی داشتن
liaise
بستگی داشتن
provides
مقرر داشتن
liaise
رابطه داشتن
resides
اقامت داشتن
correspond
رابطه داشتن
corresponded
رابطه داشتن
resided
اقامت داشتن
reside
اقامت داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com