English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to shuffle off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
Other Matches
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
collective guarantee مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
sponsors مسئولیت راقبول کردن
sponsoring مسئولیت راقبول کردن
sponsor مسئولیت راقبول کردن
To assume responsibility . قبول مسئولیت کردن
copyrights اثر یک نویسنده و... که پنجاه سال است مرده است ودیگری میتواند آن را چاپ کند
copyright اثر یک نویسنده و... که پنجاه سال است مرده است ودیگری میتواند آن را چاپ کند
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
custody مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
carried بدوش گرفتن
landloper خانه بدوش
landlouper خانه بدوش
carries بدوش گرفتن
tramp خانه بدوش
tramped خانه بدوش
carrying بدوش گرفتن
carry بدوش گرفتن
tramps خانه بدوش
horse بدوش کشیدن
shoulder to shoulder دوش بدوش
nomads خانه بدوش صحرانشین
nomad خانه بدوش صحرانشین
gangrel اواره خانه بدوش
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
caird ادم خانه بدوش
vagabond دربدر خانه بدوش
rover ولگرد خانه بدوش
rangers ولگرد خانه بدوش
nomadically بطور خانه بدوش
ranger ولگرد خانه بدوش
vagabonds دربدر خانه بدوش
to saddle any one with a task کاری را بدوش کسی گذاشتن
Bushmen خانه بدوش درافریقای جنوبی
bird of passage شخص مهاجر وخانه بدوش
Bushman خانه بدوش درافریقای جنوبی
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose : مطرح کردن گذاردن
put on : تحمیل کردن گذاردن
posed : مطرح کردن گذاردن
poses : مطرح کردن گذاردن
posing : مطرح کردن گذاردن
lay-bys کنار گذاردن متروک کردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay-by کنار گذاردن متروک کردن
lay by کنار گذاردن متروک کردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
foiled عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling عقیم گذاردن خنثی کردن
foils عقیم گذاردن خنثی کردن
godfathers نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
godfather نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
mediate وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated وساطت کردن پابمیان گذاردن
foil عقیم گذاردن خنثی کردن
mediates وساطت کردن پابمیان گذاردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
mediating وساطت کردن پابمیان گذاردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
put by قطع کردن کنار گذاردن
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
encase درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulates تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
encased درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate تخمک گذاردن تولید اوول کردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
amenableness مسئولیت
irresponsible بی مسئولیت
trusts مسئولیت
liabilities مسئولیت
liability مسئولیت
menage مسئولیت
responsibilities مسئولیت
unresponsive بی مسئولیت
burthen مسئولیت
responsibly با مسئولیت
liability to disease مسئولیت
responsibility مسئولیت
onus مسئولیت
trust مسئولیت
trusted مسئولیت
offices مسئولیت احرازمقام
irresponsible عاری از حس مسئولیت
office مسئولیت احرازمقام
post مقام مسئولیت
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
responsible مسئولیت دار
primary interest مسئولیت اصلی
load فشار مسئولیت
liabilities الزام مسئولیت
posts مقام مسئولیت
imputability مسئولیت اخلاقی
loads فشار مسئولیت
posted مقام مسئولیت
charge بار مسئولیت
in common <idiom> مسئولیت داشتن
liability الزام مسئولیت
post- مقام مسئولیت
irresponsibly بدون حس مسئولیت
law of tort مسئولیت مدنی
charges بار مسئولیت
implied trust مسئولیت فرضی
product liability مسئولیت محصول
amenability احساس مسئولیت
sector of responsibility منطقه مسئولیت
cark بار مسئولیت
constructive trust مسئولیت قهری
area of responsibility منطقه مسئولیت
The responsibility lies with you. مسئولیت با شما است.
over worked man مهره شطرنج پر مسئولیت
perils بیم زیان مسئولیت
peril بیم زیان مسئولیت
law of tort قانون مسئولیت مدنی
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
liability for damages مسئولیت در برابر خسارت
irresponsibly بدون داشتن مسئولیت
unlimited company شرکت با مسئولیت نامحدود
law of torts قانون مسئولیت مدنی
without engagement بدون تقبل مسئولیت
privity of contract مسئولیت طرفین قرارداد
checker بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
loose از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser از قید مسئولیت ازاد ساختن
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
caveat subscriptor مسئولیت به عهده عضو میباشد
What do I care? چطور این مسئولیت من است؟
loosest از قید مسئولیت ازاد ساختن
Responsibility weighed him down بار مسئولیت کمرش را خم کرد
up to someone to do something <idiom> مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
solidarity بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
see to it <idiom> مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
broad shoulders نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
ignorance of law is no excuse جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
buck passer شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
To wash ones hands of somebody (something). دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
One insust not step aside and diclaim responsibility . نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
investing گذاردن
tabled تو گذاردن
skew کج گذاردن
tabling تو گذاردن
tables تو گذاردن
invests گذاردن
invested گذاردن
setting up گذاردن
sets گذاردن
skewing کج گذاردن
set گذاردن
skews کج گذاردن
reposal گذاردن
invest گذاردن
table تو گذاردن
repose گذاردن
to leave out جا گذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com