English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
tallyman مسئول کنترل محموله
Other Matches
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
shipment محموله
unitized cargo تک محموله
freight محموله
freightage محموله
loads محموله
load محموله
lading محموله
consignments محموله
consignment محموله
cargoes محموله
cargo محموله
shipments محموله
delivery محموله
batch یک محموله
shipment [American] محموله
consignment محموله
batches یک محموله
consignment محموله مرسوله
bulk cargo محموله حجیم
shipper محموله کشتی
cargo insurance بیمه محموله
air consignment محموله هوایی
cargoes محموله کشتی
consignments محموله مرسوله
loading بار محموله
return cargo محموله برگشت
cargo محموله کشتی
backload محموله مراجعت
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
apt زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executives دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
good مال منقول محموله
air bill بارنامه محموله هوایی
jettisoning به دریا ریزی محموله
consignment محموله کالای ارسالی
consignee دریافت کننده محموله
jettisons به دریا ریزی محموله
damaged shipments محموله خسارت دیده
jettisoned به دریا ریزی محموله
cargo محموله دریایی بار
cargoes محموله دریایی بار
consignments محموله کالای ارسالی
jettison به دریا ریزی محموله
rolleron کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
salvages کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
consolidated vehicle table فهرست خودروهای محموله در کشتی
salvaging کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
break bulk cargo محموله بسته بندی شده
cargo manifest افهارنامه شرح محموله کشتی
salvaged کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvage کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
transire اجازه گمرک جهت انتقال محموله
wrongshipped محموله ایکه اشتباها" ارسال شده
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
hurdles دیواریکه مواد محموله اب رامتوقف میکند
hurdle دیواریکه مواد محموله اب رامتوقف میکند
controls سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controlling سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
manifesting لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifested لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifest لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifests لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
accountable مسئول
answerable مسئول
responsible مسئول
liable مسئول
frankpledge مسئول
responsible <adj.> مسئول
responsive مسئول
in charge <adj.> مسئول
warden مسئول
supplies officer مسئول مواد
authoring system سیستم مسئول
issue commissary مسئول توزیع
cryptographer مسئول رمز
to hold responsible مسئول کردن
furnace man مسئول کوره
furnace attendant مسئول کوره
cupola tender مسئول کوره
account مسئول بودن
wagon master مسئول واگن
accountable مسئول حساب
custodian مسئول مرموزات
purchasing officer مسئول خرید
helmsman مسئول سکان
helmsmen مسئول سکان
to hold responsible مسئول قراردادن
officer on duty افسر مسئول
officer in charge افسر مسئول
undertaker جواب گو مسئول
undertakers جواب گو مسئول
lineman's plier انبردست مسئول خط
liable for damages مسئول خسارات
custodians مسئول سرپرست
custodians مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
in charge <idiom> مسئول بودن
data administrator مسئول داده ها
undertaking جواب گو مسئول
ctrl کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet صفحه کنترل چارت کنترل
control statement حکم کنترل دستور کنترل
courier transfer officer افسر مسئول پیک
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
cryptoguard مسئول حفافت رمز
demolition firing party گروه مسئول تخریب
officer in charge افسر مسئول اجرا
corespondent مسئول جواب گویی
anchor detail نفرات مسئول لنگر
irresponsibly بطور غیر مسئول
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
captain of the top مسئول گروه کار
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment قسمت مسئول عملیات
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
block plot صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
range officer افسر مسئول میدان تیر
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com