English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
moto scramble مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
Other Matches
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
moto بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
various گوناگون
multifarious گوناگون
varicolored گوناگون
variate گوناگون
miscellaneous گوناگون
mixtilineal گوناگون خط
diverse گوناگون
varied گوناگون
sundries گوناگون
heterochromous گوناگون
protean گوناگون
pied گوناگون
odd and ends گوناگون
sundry گوناگون
variegated گوناگون
multiple گوناگون
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
versicolor برنگهای گوناگون
diversifying گوناگون ساختن
oddments مواد گوناگون
varia اشیا گوناگون
varietal گوناگون پر از تنوعات
variegated colours رنگهای گوناگون
varia مطالب گوناگون
undervarious بعناوین گوناگون
variant گوناگون مختلف
diversified گوناگون ساختن
miscellaneously بطور گوناگون
multiple چندلا گوناگون
here and there <idiom> درمکانهای گوناگون
wide-ranging متنوع - گوناگون
under various titles به عناوین گوناگون
diversifies گوناگون ساختن
diversify گوناگون ساختن
polyphagia خورنده غذاهای گوناگون
manifoldly بطور متعدد یا گوناگون
miscellanies مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous دارای رنگهای گوناگون
humoursomeness حالات ویژه گوناگون
miscellany مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry اقلام متفرقه گوناگون
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
variform گوناگون مختلف الشکل
symposium مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposiums مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
varied دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lots کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposia مقالات گوناگون درباره یک موضوع
omnibus bill لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Reforms are needed in various directions. تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
universal provider سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats . به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
input output table بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
boilerplate قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
hypercard نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
slaloms مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
the incidents of a journey رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
triarchy سه بخشی
Centigrade صد بخشی
hexaploid شش بخشی
trichotomous سه بخشی
fraction بخشی از
partial بخشی
fractions بخشی از
divisor بخشی
dichotomous دو بخشی
portions بخشی
bisection دو بخشی
portion بخشی
triplet سه بخشی
sextet شش بخشی
regional <adj.> بخشی
sextets شش بخشی
local <adj.> بخشی
parochial بخشی
sectoral بخشی
tripartite سه بخشی
ninefold نه بخشی
sectorial بخشی
as part of بخشی از
contributing هم بخشی کردن
effectiveness اثر بخشی
refreshment نیرو بخشی
effectiveness تاثیر بخشی
stanza بخشی از بازی
contributed هم بخشی کردن
partial بخشی قسمتی
stanzas بخشی از بازی
refreshments نیرو بخشی
rehabilitation توان بخشی
contributes هم بخشی کردن
part بخشی از چیزی
fractions 1-بخشی از یک واحد
two sector economy اقتصاد دو بخشی
triploid سه قسمتی سه بخشی
trichotomy سه بخشی بودن
stens مقیاس ده بخشی
stanine scale مقیاس نه بخشی
efficiency اثر بخشی
sectoral integation ادغام بخشی
fraction 1-بخشی از یک واحد
slices بخشی از چیزی
slice بخشی از چیزی
contribute هم بخشی کردن
part way بخشی از راه
vivification حیات بخشی
vitalization حیات بخشی
sectoral integation یکپارچگی بخشی
satisfactoriness رضایت بخشی
animations جان بخشی
stanine score نمره نه بخشی
heptamerous هفت بخشی
healthfulness صحت بخشی
personification شخصیت بخشی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
genbraliztion کلیت بخشی
fytte بخشی ازشعر
equipartition principle اصل هم بخشی
drill tang بخشی از مته
animation جان بخشی
dezincification فرسودگی بخشی
physical medicine طب توان بخشی
two sector model الگوی دو بخشی
polychotomy چند بخشی
pleasurableness فرح بخشی
pleasurability لذت بخشی
flush فایل یا بخشی از حافظه
arrays بخشی از داده در آرایه
course بخشی از غذا اموزه
flushing فایل یا بخشی از حافظه
coursed بخشی از غذا اموزه
courses بخشی از غذا اموزه
array بخشی از داده در آرایه
flushes فایل یا بخشی از حافظه
partial نیمه کاره بخشی از
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
charitableness خیرخواهی صدقه بخشی
nose band بخشی از کلگی اسب
lobe بخشی از عضله یا مغز
lobes بخشی از عضله یا مغز
fetches دستیابی به بخشی از حافظه
fetched دستیابی به بخشی از حافظه
fetch دستیابی به بخشی از حافظه
revivification باز جان بخشی
tag بخشی از دستور کامپیوتری
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
subsegment بخشی کوچک یک سگمنت
tags بخشی از دستور کامپیوتری
a rosy future آینده امید بخشی
barge-course [بخشی از سفال بام]
contributions هم بخشی همکاری وکمک
contribution هم بخشی همکاری وکمک
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com