English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (7 milliseconds)
English Persian
occupier مستقر مستاجر
occupiers مستقر مستاجر
Other Matches
tenant right حق مستاجر
share cropper مستاجر
tenant مستاجر
socager مستاجر
tenants مستاجر
lease holder مستاجر
occupants مستاجر
occupant مستاجر
sublessee مستاجر جز
roomer مستاجر
landholder مستاجر
lodger مستاجر
lodgers مستاجر
lessee مستاجر
undre ten مستاجر جزء
tenantless بدون مستاجر
unoccupied بدون مستاجر
proprietor and tenant موجر و مستاجر
tenant from year to year مستاجر یک ساله
tax farmer مستاجر مالیات
crofter مستاجر یا مالکیکمزرعه
subtenant مستاجر جزء
lodger مستاجر جزء
lodgers مستاجر جزء
subtenant مستاجر دست دوم
landlord and tenant act قانون موجر و مستاجر
paravial بیرون کردن مستاجر
undertenant مستاجر دست دوم
tenant by sufferance مستاجر به تقدیر موجر
subenant مستاجر دست دوم
villenage متصرف مستاجر اصلی
vacant possession ملک بدون مستاجر
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
put مستقر
established مستقر
resident مستقر
based مستقر
established right حق مستقر
putting مستقر
residents مستقر
puts مستقر
deep seated مستقر
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
installed <adj.> <past-p.> مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> مستقر شده
deployed <adj.> <past-p.> مستقر شده
appointed <adj.> <past-p.> مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> مستقر شده
positioner مستقر کننده
stabile مستقر وپایدار
plant oneself مستقر شدن
inposition مستقر در موضع
fix مستقر شدن
dynamically نیروی مستقر
dynamic نیروی مستقر
resides مستقر بودن
resided مستقر بودن
reside مستقر بودن
plants مستقر کردن
plant مستقر کردن
fixes مستقر شدن
determinate مستقر شده
localized bond پیوند مستقر
bote حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
delocalized electron الکترون غیر مستقر
sited قرار داشتن مستقر بودن
guides post نفر هادی مستقر شوید
conus armies ارتشهای مستقر در قاره امریکا
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
site قرار داشتن مستقر بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
settles مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
bottom mine مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
settle مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
waste تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
estate at will در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant right حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
inducting مستقر کردن دریافت کردن
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
garrison مقیم کردن مستقر کردن
inducted مستقر کردن دریافت کردن
inducts مستقر کردن دریافت کردن
induct مستقر کردن دریافت کردن
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com