English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
equate مشابه بودن یامشابه ساختن
equated مشابه بودن یامشابه ساختن
equates مشابه بودن یامشابه ساختن
Other Matches
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
equalling مشابه بودن
equals مشابه بودن
equaling مشابه بودن
equalled مشابه بودن
correspound مشابه بودن
equaled مشابه بودن
equal مشابه بودن
to correspond to مانند [مشابه] بودن
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be in the same boat <idiom> درشرایطی مشابه بودن [اصطلاح مجازی]
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
impersonify ادم ساختن نماینده بودن از
directory روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
directories روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
float شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated شناور ساختن در هوا معلق بودن
task جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
lossy compression مشابه 6-23
related <adj.> مشابه
homogeneous مشابه
resembling <adj.> مشابه
similar <adj.> مشابه
like <adj.> مشابه
quasi مشابه
allo مشابه
elementary مشابه
similar مشابه
analogous مشابه
semblable مشابه
corresponding مشابه
alike <adj.> مشابه
akin <adj.> مشابه
status مشابه 9596
decryption مشابه 2871
EXNOR مشابه 3826
worded مشابه 10721
design مشابه 2979
storage مشابه 9641
designs مشابه 2979
inductions مشابه 5128
HMA مشابه 4812
ultra- مشابه 10327
directly مشابه 3162
reconfigure مشابه 8375
launching مشابه 5747
launches مشابه 5747
equivalent برابر مشابه
recovery مشابه 8398
launched مشابه 5747
launch مشابه 5747
GUI مشابه 4601
recoveries مشابه 8398
word مشابه 10721
EMI مشابه 3541
gaps مشابه 4490
incorrectly مشابه 5078
electronic مشابه 3510
in kind <idiom> به طریقی مشابه
prints مشابه 7861
printed مشابه 7861
print مشابه 7861
manipulation مشابه 6208
gap مشابه 4490
organizes مشابه 7186
encryption مشابه 3631
induction مشابه 5128
organises مشابه 7186
organising مشابه 7186
organize مشابه 7186
IBM مشابه 4963
epileptoid مشابه صرع
quantize مشابه 8181
epileptiform مشابه صرع
IBM مشابه 4962
breakdowns مشابه 1352
in the same boat <idiom> درشراطی مشابه
multifunctional مشابه 6716
MHS مشابه 6444
pim مشابه 7515
users مشابه 10322
field مشابه 4036
fielded مشابه 4036
congener مشابه متجانس
organizing مشابه 7186
MByte مشابه 6304
look alike برنامه مشابه
round مشابه 8759
roundest مشابه 8759
domain مشابه 3286
domains مشابه 3286
cal مشابه 1502
breakdown مشابه 1352
kips مشابه 5677
multi scan monitor مشابه 6632
interchange مشابه 5359
register مشابه 8481
registering مشابه 8481
interchanged مشابه 5359
interchanges مشابه 5359
registers مشابه 8481
interchanging مشابه 5359
window مشابه 10682
Arabic شکل مشابه ...
uncommitted logic array مشابه 10328
parity price قیمت مشابه
user مشابه 10322
look-alike برنامه مشابه
synthesizes مشابه 9821
bridging مشابه 1361
synthesizing مشابه 9821
syntax مشابه 9817
synthesized مشابه 9821
synthesize مشابه 9821
SVGA مشابه 9737
decoding مشابه 2860
least significant digit مشابه 5781
synthesised مشابه 9821
scale مشابه 8865
IRTF مشابه 55423
synthesising مشابه 9821
identical دقیقا مشابه
carrier مشابه 1595
rounding مشابه 8762
look-alikes برنامه مشابه
peripheral مشابه 7489
similarly بطور مشابه
exclusive مشابه 3824
fields مشابه 4036
bracket مشابه 1329
assonant مشابه یا متجانس
slew مشابه 9308
equivalents برابر مشابه
product group کالاهی مشابه
carriers مشابه 1595
synthesises مشابه 9821
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
bank مجموعهای از وسایل مشابه
banks مجموعهای از وسایل مشابه
homochromatic دارای رنگهای مشابه
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
tonemic دارای تلفظ مشابه
etx توجه مشابه EOT
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
dissimilarly بطور غیر مشابه
larks چکاوک وگونههای مشابه ان
lark چکاوک وگونههای مشابه ان
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
pulsed مجموعه متمادی پالسهای مشابه
rookeries زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
relationship نحوه اتصال دو چیز مشابه
relationships نحوه اتصال دو چیز مشابه
block storing کنار هم چیدن کانتینرهای مشابه
tweedledum and tweedledee دو فرد یا دو گروه خیلی مشابه
rookery زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
isotropic دارای خواص فیزیکی مشابه
storage pool گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه
heterologous غیر مشابه بدون نسبت
cartels اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
acceptable alter nate product فراورده مشابه قابل قبول
cartel اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
pulse مجموعه متمادی پالسهای مشابه
in a rut <idiom> همیشه کار مشابه انجام دادن
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
homogamy وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
contour template مشابه سازی یک شکل دو یاسه بعدی
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com