Total search result: 230 (44 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
see |
مشاهده کردن |
sees |
مشاهده کردن |
behold |
مشاهده کردن |
beholding |
مشاهده کردن |
beholds |
مشاهده کردن |
observe |
مشاهده کردن |
observed |
مشاهده کردن |
observes |
مشاهده کردن |
observing |
مشاهده کردن |
perceive |
مشاهده کردن |
perceived |
مشاهده کردن |
perceives |
مشاهده کردن |
perceiving |
مشاهده کردن |
apperceive |
مشاهده کردن |
twing |
مشاهده کردن |
|
|
Search result with all words |
|
identified |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
identifies |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
identify |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
identifying |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
observation |
دیدبانی کردن مشاهده کردن |
observations |
دیدبانی کردن مشاهده کردن |
spot |
مشاهده کردن گلوله ها |
spots |
مشاهده کردن گلوله ها |
observe |
مراعات کردن مشاهده کردن |
observed |
مراعات کردن مشاهده کردن |
observes |
مراعات کردن مشاهده کردن |
observing |
مراعات کردن مشاهده کردن |
ovservation |
مشاهده رصد کردن |
see for oneself |
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن |
sight the anchor |
مشاهده کردن لنگر |
Other Matches |
|
observantion |
مشاهده |
observation |
مشاهده |
seeing |
مشاهده |
observations |
مشاهده |
course line shot |
مشاهده در خط |
objective |
قابل مشاهده |
observation error |
خطای مشاهده |
observability |
مشاهده پذیری |
ovservation |
قوه مشاهده |
observational techniques |
فنون مشاهده |
observational |
مبنی بر مشاهده |
objectives |
قابل مشاهده |
faculty of observation |
قوه مشاهده |
animadversion |
مراقبت مشاهده |
perceptivity |
قوه مشاهده |
naturalistic observation |
مشاهده طبیعی |
beheld |
مشاهده شده |
beheld |
مشاهده کرده |
observer |
مشاهده کننده |
observers |
مشاهده کننده |
unseen |
مشاهده نشده |
histories |
صفحاتی که مشاهده شده |
observational error |
خطای مشاهده [ریاضی] |
imperceptible |
غیر قابل مشاهده |
imperceptibly |
بطور غیرقابل مشاهده |
perceptiveness |
بینایی قوه مشاهده |
history |
صفحاتی که مشاهده شده |
indiscernibly |
بطور غیرقابل مشاهده |
perception of an object |
مشاهده یا دیدن چیزی |
perceivable |
مشاهده کردنی دیدنی |
participant observation |
مشاهده توام با مشارکت |
observed frequency |
بسامد مشاهده شده |
observed score |
نمره مشاهده شده |
perception |
مشاهده قوه ادراک |
perceptions |
مشاهده قوه ادراک |
a posteriori |
مبنی بر تجربه و مشاهده |
participant observer |
مشاهده گر شرکت کننده |
observable quantity |
کمیت مشاهده پذیر |
empirically |
از روی مشاهده و تجربه |
review |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
reviewed |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
reviewing |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
imperceptibility |
غیر قابل مشاهده بودن |
reviews |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
confucion symbols |
علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود |
incidental images |
تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند |
periscope |
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب |
periscopes |
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب |
homosphere |
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود |
hidden |
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند |
Internet |
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد |
system follow up |
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح |
diamonds |
شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است |
System Monitor |
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند |
finder |
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse |
thumbnail |
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی |
news reader |
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد |
thumbnails |
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی |
gastroscope |
اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده |
observers |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
observer |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
sensing |
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله |
unfriendly act |
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند |
high oblique |
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود |
browses |
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online |
browsed |
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online |
browse |
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online |
presentment |
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد |
tree |
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند |
systems analysis |
1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن |
transparent |
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست |
transparently |
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست |
garden design |
طرح باغی [با تقسیمات مستطیلی بصورت باغچه ها و چهارباغ و حوض و آبروها. این طرح از قرن بازدم میلادی مشاهده شد و جلوه ای از حیاط خانه ها و کاخ ها را نشان می دهد.] |
indiscernible |
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص |
observable |
قابل مشاهده قابل گفتن |
Windows Explorer |
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد |
cloud band border |
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.] |
retardation |
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.] |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |