Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
knuckle down
<idiom>
مشتاقانه شروع به کارکردن
Other Matches
To work like a beaver .
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to work with a will
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
intensive
مشتاقانه
intently
مشتاقانه
wistfully
مشتاقانه
eagerly
مشتاقانه
desirously
مشتاقانه
keenly
مشتاقانه
forwardly
مشتاقانه
anxiously
مشتاقانه
intense
قوی مشتاقانه
ambitiously
ارزومندانه مشتاقانه
lap up
<idiom>
مشتاقانه گرفتن
an intent look
یک نگاه مشتاقانه
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
anxiously
[about]
or
[for]
<adv.>
بطورنگران
[مشتاقانه ]
[بخاطر]
یا
[برای]
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
start off
شروع کردن شروع شدن
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
go
کارکردن
inactivate
بی کارکردن
worked
کارکردن
goes
کارکردن
acted
کارکردن
to pull together
با هم کارکردن
work
کارکردن
act
کارکردن
initiation
شروع کار شروع
collaborating
باهم کارکردن
slaved
سخت کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
collaborate
باهم کارکردن
slaving
سخت کارکردن
slaves
سخت کارکردن
slave
سخت کارکردن
operation
کارکردن با یک وسیله
upped
اجرا یا کارکردن
upping
اجرا یا کارکردن
toa for a job or position
درخواست کارکردن
overlabour
زیاد کارکردن
collaborated
باهم کارکردن
runs
کارکردن موتور
to work together
باهم کارکردن
up
اجرا یا کارکردن
counterwork
برخلاف کارکردن
to pull a lone oar
تنها کارکردن
fags
سخت کارکردن
fag
سخت کارکردن
cooperate
باهم کارکردن
overwork
زیاد کارکردن
overworked
زیاد کارکردن
overworking
زیاد کارکردن
to act jointly
باهم کارکردن
overworks
زیاد کارکردن
to work cheap
بامزدکم کارکردن
cowork
باهم کارکردن
run
کارکردن موتور
speed
سریع کارکردن
speeding
سریع کارکردن
speeds
سریع کارکردن
to paddle one's own canoe
مسقلانه کارکردن
functioned
عمل کردن کارکردن
automation
بطور خودکار کارکردن
function
عمل کردن کارکردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refitted
دوباره اماده کارکردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
functions
عمل کردن کارکردن
do the trick
<idiom>
خیلی خوب کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
moonlight
بطور قاچاقی کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
moonlights
بطور قاچاقی کارکردن
geologize
در زمین شناسی کارکردن
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
moonlighted
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting
بطور قاچاقی کارکردن
passages
رویداد کارکردن مزاج
dejecta
کارکردن مزاج مریض
passage
رویداد کارکردن مزاج
to act independently of others
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
fit to work
اماده برای کارکردن
grind
اسیاب شدن سخت کارکردن
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
grinds
اسیاب شدن سخت کارکردن
drudge
جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges
جان کندن بیمیلانه کارکردن
labourvi
رنج بردن سخت کارکردن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work it
<idiom>
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
frob
کارکردن با دسته فرمان وماوس
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
telecommuting
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
burns
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serials
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
faulted
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
fault
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
compatibility
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
beginnings
شروع
get-go
<idiom>
شروع
beginning
شروع
Redo it. Do it over again.
از سر شروع کن
right of begin
حق شروع
kick-off
<idiom>
شروع
inchoation
شروع
incipience or ency
شروع
opening
شروع
openings
شروع
inception
شروع
open fire
شروع
kick off
شروع
onset
شروع
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
errors
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
error
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
origins
نقطه شروع
sorties
شروع حرکت
dozy
شروع به فسادکرده
initial point
نقطه شروع
burgeons
شروع برشدکردن
incipit
شروع و اغاز
headstart
امتیاز در شروع
burgeoning
شروع برشدکردن
attempted theft
شروع به سرقت
hash mark
خط شروع مسابقه
burgeoned
شروع برشدکردن
commencer
شروع کننده
start of taxt
شروع متن
start of heading
شروع عنوان
commence
شروع کردن
cold start
شروع سرد
commenced
شروع کردن
commences
شروع کردن
firing line
خط شروع تیراندازی
commencing
شروع کردن
start key
کلید شروع
start element
عنصر شروع
burgeon
شروع برشدکردن
start signal
علامت شروع
set in
شروع کردن
set out
شروع بکارکردن
put in hand
شروع کردن
proceed with deliberations
شروع مذاکرات
outbreak
شروع حادثه
splash line
خط شروع غواصی
outbreaks
شروع حادثه
began
شروع کرده
initials
نقط ه شروع
scratch line
خط شروع مسابقه
restart
شروع مجدد
restart
شروع دوباره
rise and shine
شروع بیداری
initial
نقط ه شروع
initialed
نقط ه شروع
initialing
نقط ه شروع
initialled
نقط ه شروع
initialling
نقط ه شروع
germinating
شروع به رشدکردن
origin
نقطه شروع
alpha
اغاز شروع
launch an attack
شروع حمله
values
نقط ه شروع
valuing
نقط ه شروع
kick off
شروع حمله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com