Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 242 (56 milliseconds)
English
Persian
to prick the bubble
مشت کسیرا باز کردن
Search result with all words
maim
کسیرا معیوب کردن
maimed
کسیرا معیوب کردن
maiming
کسیرا معیوب کردن
maims
کسیرا معیوب کردن
hamstring
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrings
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to a the attention of someone
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to excuse any ones presence
کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to give one a smack
کسیرا ماچ کردن
to give one a squeeze
دست کسیرا فشردن یا له کردن
to goad any one into fury
کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
to inflate any one with pride
کسیرا باد کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to look one up and down
کسیرا برانداز کردن
to look one up and down
بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to perplex a person
کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to provoke a person to anger
کسیرا خشمگین کردن
to provoke a person's anger
کسیرا خشمگین کردن
to pretend to a person's
کسیرا خواستگاری کردن
to proclam someone a traitor
کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to ran a person hard
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to run any one hard
کسیرا سخت دنبال کردن
to seed a person to c.
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to show one out
کسیرا از در بیرون کردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
togive the leg sof
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
Other Matches
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to give one a kick
کسیرا
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to be on one's track
رد کسیرا گرفتن
to know a person
کسیرا شناختن
to pinion the arms of a person
کت کسیرا بستن
to face any one down
کسیرا ازروبردن
to threat any one with death
کسیرا بمرگ
to do one right
حق کسیرا دادن
to grease any one's palm
دم کسیرا دیدن
to exelude any one from the p
کسیرا ازرای بازداشتن
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
to plaster any one with praise
کسیرا زیاد ستودن
to put any one down for a fool
کسیرا نادان شمردن
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
to give one the lie
کسیرا بدروغ کویی
toincrease any one's salary
مواجب کسیرا افزودن
to propose a person
سلامتی کسیرا گفتن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
to sel a person a pup
کلاه کسیرا برداشتن
to take the p of a person
طرف کسیرا گرفتن
to rush any one into danger
کسیرا بخطر کشانیدن
to lead a person a d.
کسیرا بزحمت انداختن
to pull any one's ear
کوش کسیرا کشیدن
to twitch one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
to sorrow for any one
غصه کسیرا خوردن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to keep any one waiting
کسیرا چشم براه
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
there is nothing like leather
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to buy out anyone
سهم یا کسب کسیرا خریدن
to put anyone to t.
کسیرا دردسر یازحمت دادن
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to stare any one into silence
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to pour oil on troubled water
خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to give one a shove off
کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
to pull any one's leg
کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to smile a person into a mood
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to i.a person for his actions
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorsing
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com