Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English
Persian
in a
مشغول نبرد
Other Matches
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
busies
مشغول
busiest
مشغول
at
مشغول
busied
مشغول
busy
مشغول
occupied
مشغول
busying
مشغول
busier
مشغول
busy at
مشغول
busy with
مشغول
he is at work
مشغول کاراست
workings
مشغول کار
to employ oneself
مشغول شدن
to d. one self
مشغول شدن
engross
احتکارکردن مشغول
get to work
مشغول کارشوید
at work
مشغول کار
at it
سخت مشغول
go about
مشغول شدن به
occupies
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
overbusy
زیاد مشغول
occupying
مشغول داشتن
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
in a
مشغول کار
working
مشغول کار
under an obligation
مشغول الذمه
busiest
مشغول کردن
busies
مشغول کردن
go about
<idiom>
مشغول بودن با
busier
مشغول کردن
on the go
<idiom>
مشغول دویدن
busied
مشغول کردن
engage
مشغول کردن
twiddle one's thumbs
<idiom>
مشغول نبودن
busy
مشغول کردن
busying
مشغول کردن
engages
مشغول کردن
indebted
مشغول الذمه
up to the eyes in work
سخت مشغول کار
activities
فعال یا مشغول بودن
indebted
مشغول الذمه مقروض
go at
جدا مشغول شدن به
(in) up to the chin
<idiom>
خیلی مشغول با کسی
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
activity
فعال یا مشغول بودن
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
opposite numbers
افسران مشغول به کار
amused
سرگرم شده و مشغول
intent on doing anything
سخت مشغول کاری
combat
نبرد
set-tos
نبرد
fight
نبرد
action
نبرد
set-to
نبرد
combats
نبرد
set to
نبرد
combating
نبرد
fights
نبرد
actions
نبرد
campaigns
نبرد
campaigning
نبرد
battles
نبرد
campaigned
نبرد
campaign
نبرد
battle
نبرد
struggling
نبرد
struggles
نبرد
struggled
نبرد
struggle
نبرد
passage of arms
نبرد
combated
نبرد
battling
نبرد
battled
نبرد
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
in the schools
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
amuse
مشغول کردن تفریح دادن
amuses
مشغول کردن تفریح دادن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
preventive war
نبرد دفاعی
battled
نبرد کردن
battles
نبرد کردن
frays
نبرد نزاع
war cry
عربده نبرد
battling
نبرد کردن
warm corner
نبرد سخت
campaigned
صحنه نبرد
campaigning
صحنه نبرد
position warfare
نبرد موضعی
battle
نبرد کردن
campaigns
صحنه نبرد
naval campaign
نبرد دریایی
land combat
نبرد در ساحل
conflict
کشمکش نبرد
infighting
نبرد در فاصله کم
infighting
نبرد نزدیک
conflicted
کشمکش نبرد
conflicts
کشمکش نبرد
battlefield
میدان نبرد
battlefields
میدان نبرد
passage at arms
نبرد مواقعه
battle ship
نبرد ناو
battle position
موضع نبرد
land combat
نبرد زمینی
battleships
نبرد ناو
battleship
نبرد ناو
frayed
نبرد نزاع
fray
نبرد نزاع
militating
نبرد کردن
militates
نبرد کردن
militated
نبرد کردن
campaign
صحنه نبرد
area of war
منطقه نبرد
battle group
گروه نبرد
militate
نبرد کردن
list
میدان نبرد
The line is busy (engaged).
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something
[in doing]
something
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
out of action
از نبرد خارج شده
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
She achieved nothing .
کاری از پیش نبرد
battle map
نقشه منطقه نبرد
forward echelon
رده جلوی نبرد
dog fight
نبرد جنگندههای هوایی
play at
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
war strenght
قدرت نبرد نیروی جنگی
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
battlefield evacuation
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
backgrounds
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
articled
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
supremacy
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
combats
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
to a. oneself
مشغول شدن اماده شدن
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
activities
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com