English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (30 milliseconds)
English Persian
maneuvred مشق کردن مانور دادن
maneuvres مشق کردن مانور دادن
maneuvring مشق کردن مانور دادن
manoeuvre مشق کردن مانور دادن
manoeuvred مشق کردن مانور دادن
manoeuvres مشق کردن مانور دادن
manoeuvring مشق کردن مانور دادن
Search result with all words
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
ship handling مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
Other Matches
handles مانور کردن
handle مانور کردن
maneuvred طرح کردن مانور
manoeuvre طرح کردن مانور
manoeuvring طرح کردن مانور
maneuvres طرح کردن مانور
manoeuvres طرح کردن مانور
maneuvring طرح کردن مانور
manoeuvred طرح کردن مانور
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
sleds وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sled وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
maneuver مانور
shunting مانور
ease of movement مانور
combat exercise مانور جنگی
exercise مانور نظامی
plan of maneuver طرح مانور
exercise term عنوان مانور
maneuver and fire اتش و مانور
exercise commander فرمانده مانور
maneuverability قابلیت مانور
maneuvering board لوحه مانور
exercised مانور نظامی
free maneuver مانور ازاد
ship handling مانور با کشتی
fire and maneuver اتش و مانور
mass of maneuver حجم مانور
umpires داور مانور
umpired داور مانور
scheme of maneuver طرح مانور
joint exercise مانور مشترک
umpire داور مانور
umpiring داور مانور
exercises مانور نظامی
bump and run نوعی مانور دفاعی
bump and go نوعی مانور دفاعی
sea room شعاع مانور دریایی
out maneuver تفوق جستن در مانور
tight t طرح اصلی مانور تی
controlled exercise مانور کنترل شده
map maneuver مانور روی نقشه
wishbone t نوعی طرح مانور
gate operating platform سکوی مانور دریچه ها
gate operating deck سکوی مانور دریچه ها
quartermaster's notebook دفتر مانور ناو
wishbones نوعی طرح مانور
williamson turn نوعی مانور دریایی
wishbone نوعی طرح مانور
exercise code word رمز عملیات مانور
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
ground game روش استفاده از مانور دویدن
flying wedge نوعی مانور تهاجمی قدیمی
ease of movement سهولت حرکت راحتی مانور
maneuvering board تابلوی نمایش مانور ناوها
pilot rudder تیغه سکان مانور ناو
garryowen مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
feinting نوعی درو در خرک مانور انفعالی
feints نوعی درو در خرک مانور انفعالی
drifting مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifts مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feint نوعی درو در خرک مانور انفعالی
deropement مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
clamp anf rake مانور برای کنترل گوی درمواجه
feinted نوعی درو در خرک مانور انفعالی
drifted مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drift مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
wingover مانور بانیم چرخش یا نیم دایره
audible تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
progressive مانور با گذاشتن پای ازاد جلوپای اسکیت
submarine مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
submarines مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
slingshots مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshot مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
naked reverse حمله با مانور سدکنندگان به یک سمت و توپدار به سمت دیگر
island pullout مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
exercise program برنامه عملیات مانور برنامه تمرین
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
bounding overwatch حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
classification yard محوطه مانور قطارها محوطه تقسیم مسیر قطارها
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
discharges مرخص کردن پس دادن
gives دادن پرداخت کردن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
dispend توزیع کردن دادن
to offer تقدیم کردن [دادن]
to serve out بخش کردن دادن
give دادن پرداخت کردن
discharge مرخص کردن پس دادن
giving دادن پرداخت کردن
staging سوار کردن جا دادن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
propounding پیشنهاد کردن ارائه دادن
dedicates اختصاص دادن وقف کردن
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
absterge تمیز کردن شستشو دادن
hoodwink فریب دادن اغفال کردن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
quells سرکوبی کردن تسکین دادن
dedicate اختصاص دادن وقف کردن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
dope دارو دادن تخدیر کردن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
agree ترتیب دادن درست کردن
agree اشتی دادن مطابقت کردن
dopes دارو دادن تخدیر کردن
misrepresents بدجلوه دادن مشتبه کردن
to subscribe to a charity در دادن اعانهای شرکت کردن
orient روانه کردن تطبیق دادن
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
admeasure سهم دادن تقسیم کردن
supplying تحویل دادن تغذیه کردن
appeal تشبث کردن استیناف دادن
appealed تشبث کردن استیناف دادن
apportions تقسیم کردن تخصیص دادن
appeals تشبث کردن استیناف دادن
supply تحویل دادن تغذیه کردن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
heightened شدید کردن بسط دادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com