Total search result: 204 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
matter |
مشکل یا مساله قابل بحث |
mattered |
مشکل یا مساله قابل بحث |
mattering |
مشکل یا مساله قابل بحث |
matters |
مشکل یا مساله قابل بحث |
|
|
Other Matches |
|
linear |
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد |
ScanDisk |
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است |
straw that breaks the camel's back <idiom> |
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند |
problem |
مساله |
problems |
مساله |
problem box |
جعبه مساله |
mind body problem |
مساله تن و روان |
the heart of the problem |
اصل مساله |
pseudoproblem |
شبه مساله |
pseudoproblem |
مساله ساختگی |
domestic problem |
مساله خانوادگی |
problem-solving |
مساله گشایی |
There are two sides to every question . <proverb> |
هر مساله ای دو جنبه دارد. |
numerical |
مط العه روشهای حل مساله ریاضی |
probative |
حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود |
The real problem is not whether machines think but whether men do. |
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر. |
jigsaws |
مشکل |
jigsaw |
مشکل |
problems |
مشکل |
quandaries |
مشکل |
uphill |
مشکل |
difficult |
مشکل |
quandary |
مشکل |
problem |
مشکل |
scarc ely |
مشکل |
f.in taste |
مشکل پسند |
fault description |
توضیح مشکل |
floorer |
سوال مشکل |
fastidiousness |
مشکل پسندی |
deep water <idiom> |
مشکل سخت |
knots |
مشکل عقده |
up the creek <idiom> |
به مشکل برخودن |
error description |
توضیح مشکل |
in a bind <idiom> |
به مشکل افتادن |
description of error |
توضیح مشکل |
defect description |
توضیح مشکل |
in a jam <idiom> |
مشکل داشتن |
exquisite taste |
مشکل پسندی |
fun and games <idiom> |
وفیفه مشکل |
head above water <idiom> |
آشکاری مشکل |
kick up a fuss <idiom> |
به مشکل بر خوردن |
off the hook <idiom> |
دورشدن از مشکل |
problem identification |
بازشناسی مشکل |
finically |
مشکل پسندانه |
finicality |
مشکل پسندی |
feeding problem |
مشکل تغذیه |
have a time <idiom> |
به مشکل بر خوردن |
hardly |
مشکل بزحمت |
bisexual |
خنثی مشکل |
bisexuals |
خنثی مشکل |
fastidious |
مشکل پسند |
knot |
مشکل عقده |
What's the problem? |
مشکل کجاست؟ |
harder |
مشکل شدید |
solution |
پاسخ یک مشکل |
ills |
مشکل سخت |
ill- |
مشکل سخت |
ill |
مشکل سخت |
impeccable <adj.> |
بدون مشکل |
sound <adj.> |
بدون مشکل |
flawless <adj.> |
بدون مشکل |
immaculate <adj.> |
بدون مشکل |
free from error <adj.> |
بدون مشکل |
hard to please |
مشکل پسند |
solutions |
پاسخ یک مشکل |
hardest |
مشکل شدید |
hard |
مشکل شدید |
miminy piminy |
مشکل پسند |
faultless <adj.> |
بدون مشکل |
picksome |
مشکل پسند |
open sesame |
مشکل گشا |
Gordian knot |
مشکل معما مانند |
no picnic <idiom> |
ناخوش آیند ،مشکل |
in the doghouse <idiom> |
مشکل پیدا کردن با |
calculation |
پاسخ به یک مشکل در ریاضی |
in a world of one's own <idiom> |
مشکل عمیق داشتن |
to put the a. in the helve |
مشکل یامعمائی را حل کردن |
catastrophic error |
خطا یا مشکل در کل سیستم |
mooney problem checklist |
مشکل سنج مونی |
raise eyebrows <idiom> |
ایجاد مشکل و زحمت |
unhandy |
مشکل بدست امده |
Gordian knots |
مشکل معما مانند |
through the mill <idiom> |
تجربه شرایط مشکل |
to resolve a doubt |
حل مشکل یاشبهه کردن |
mystification |
مشکل وپیچیده سازی |
solves |
یافتن پاسخ یک مشکل |
solved |
یافتن پاسخ یک مشکل |
problem behavior |
رفتار مشکل افرین |
problem child |
کودک مشکل افرین |
ended |
در انتها یا پس از چندین مشکل |
resource person |
فرد مشکل گشا |
end |
در انتها یا پس از چندین مشکل |
solving |
یافتن پاسخ یک مشکل |
turn tail <idiom> |
فرار از خطر یا مشکل |
ends |
در انتها یا پس از چندین مشکل |
solve |
یافتن پاسخ یک مشکل |
can of worms <idiom> |
مشکل پیچیده وسردرگم |
friendly front end |
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است |
recoverable item |
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی |
intricate design |
نقش پیچیده، درهم و مشکل |
harden |
مشکل کردن سخت شدن |
simpler |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
simple |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
Problem - solving . |
گره گشایی ( رفع مشکل ) |
i can add rapidly |
مشکل مارا زیاد کرد |
simplest |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
hardens |
مشکل کردن سخت شدن |
iteration |
تکرار یک برنامه برای حل مشکل |
policy dilemma |
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی |
last straw <idiom> |
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات] |
clear up <idiom> |
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل) |
it is particularly difficult |
بیک طرزمخصوصی مشکل است |
finicking |
جلوه فروش مشکل پسند |
difficult terrain |
زمین مشکل برای عبور |
archival quality |
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود |
complicated |
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن |
degree of difficulty |
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه |
advanced |
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری |
formulas |
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل |
formula |
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل |
formulae |
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل |
he can scarcely have done that |
مشکل این کار را کرده باشد |
break |
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل |
breaks |
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل |
problems |
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد |
procedure |
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل |
calculates |
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد |
problem |
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد |
calculate |
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد |
complex |
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن |
calculated |
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد |
complexes |
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن |
conferences |
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل |
auxiliary |
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل |
get |
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش |
auxiliaries |
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل |
cross that bridge when you come to it <idiom> |
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش] |
conference |
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل |
squirelly |
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد |
getting |
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش |
gets |
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش |
escrow |
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد |
bugs |
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند |
graveyard |
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است |
graveyards |
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است |
tide (someone) over <idiom> |
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل |
bugging |
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند |
This would provide an obvious solution [to the problem] . |
این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند. |
attended operation |
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد |
problems |
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل |
problem |
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل |
bug |
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند |
Is that enough to be a problem? |
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟ |
yorker |
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است |
frame |
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی |
alternates |
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود |
alternated |
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود |
alternate |
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود |
real time |
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود |
A problem is a chance for you to do your best. |
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید. |
seamless integration |
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل |
caught between two stools <idiom> |
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود] |
blue ribbon program |
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود |
component |
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست |
real time |
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود. |
scallywag |
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی |
scalogram |
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی |
components |
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست |
brute force method |
روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب |
to upset the applecart <idiom> |
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی] |
thankworthy |
قابل تشکر قابل شکر |
presumable |
قابل استنباط قابل استفاده |
combustible |
قابل سوزش قابل تراکم |
elastic |
قابل کش امدن قابل انعطاف |
transferable |
قابل واگذاری قابل انتقال |
changeable |
قابل تعویض قابل تبدیل |
adducible |
قابل اضهار قابل ارائه |
sensible |
قابل درک قابل رویت |
presentable |
قابل معرفی قابل ارائه |
exigible |
قابل مطالبه قابل پرداخت |
achievable |
قابل وصول قابل تفریق |
bilable |
قابل رهایی قابل ضمانت |
exigible |
قابل تقاضا قابل ادعا |
observable |
قابل مشاهده قابل گفتن |
flexile |
قابل تغییر قابل تطبیق |
presentable |
قابل نمایش قابل تقدیم |
tenable |
قابل مدافعه قابل تصرف |
capacities |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
capacity |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
cascaded star |
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند |
knowledge |
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل |
visual display terminal |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
visual display unit |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. |
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند. |
diagnostic |
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری |
hooks |
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند |
hook |
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند |
alert |
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا |
alerted |
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا |
alerts |
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا |