Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
English
Persian
imprest
مصادره مساعده
Other Matches
benefit
مساعده
benefited
مساعده
benefiting
مساعده
imprest
مساعده
loan
مساعده
loans
مساعده
accommodation
مساعده
casual payment
مساعده
advance
مساعده
accommodations
مساعده
advances
مساعده
bridging leon
مساعده
advancing
مساعده
loaning
مساعده
imprest fund
اعتبار مساعده
to reeeive in a
مساعده گرفتن
to make an a
مساعده دادن
advance
ترقی مساعده
advances
مساعده دادن
advances
ترقی مساعده
advancing
مساعده دادن
advancing
ترقی مساعده
advance
مساعده دادن
bonus
کمک مساعده
bonuses
کمک مساعده
money in advance
پیش پرداخت مساعده
imprest fund
اعتبار مربوط به پرداخت مساعده
forfeiture
مصادره
sequestrate
مصادره
confiscator
مصادره گر
expropriation
مصادره
impressment
مصادره
sequestration
مصادره
seizing
مصادره
confiscation
مصادره
fine
مصادره کردن
confiscation of property
مصادره مال
confiscates
مصادره حراج
confiscate
مصادره کردن
confiscates
مصادره کردن
confiscate
مصادره حراج
sequester
مصادره کردن
finest
مصادره کردن
fined
مصادره کردن
put into requisition
به مصادره گرفتن
call into requisition
به مصادره گرفتن
confiscating
مصادره کردن
essential
مصادره کردن
essentials
مصادره کردن
confiscating
مصادره حراج
confiscation
مصادره یا ضبط
requisitioned
بازگرفتن مصادره کردن
requisitions
بازگرفتن مصادره کردن
requisition
بازگرفتن مصادره کردن
requisitioning
بازگرفتن مصادره کردن
confiscating
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscate
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscates
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscation
مصادره و ضبط توسط دولت
impressmeat
مصادره وادارسازی بخدمت لشکری یادریایی
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
privateer
کشتی تجارتی که هنگام جنگ توسط دولت مصادره ومسلح میشود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
confiscates
توقیف کردن مصادره کردن
confiscate
توقیف کردن مصادره کردن
confiscating
توقیف کردن مصادره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com