Dictiornary-Farsi | مصالحه پیمان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
accord	مصالحه پیمان
accorded	مصالحه پیمان
accords	مصالحه پیمان


Other Matches

brucsels treaty organization	سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat	پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
conciliation	مصالحه
amicable settlement	مصالحه
compromise	مصالحه
compromises	مصالحه
compositions	مصالحه
reconciliation	مصالحه
conciliatory	مصالحه
composition	مصالحه
compromising	مصالحه
reconciliatory	مصالحه امیز
optional conciliation	مصالحه اختیاری
conciliatory proceedings	جریان مصالحه
uncompromisingly	مصالحه ناپذیر
compromis	مصالحه کردن
uncompromising	مصالحه ناپذیر
conciliatory measures	معیارهای مصالحه
compromis	مصالحه تراضی
board of conciliation	هیات مصالحه
amicably	به طور مصالحه
buy off	باپول مصالحه کردن
compromising	توافق مصالحه کردن
imparlance	مهلت برای مصالحه
compromises	توافق مصالحه کردن
compromise	توافق مصالحه کردن
contract	پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
to split the difference	میانه را گرفتن مصالحه کردن
conciliation	مصالحه حل اختلاف اصلاح ذات البین
federates	هم پیمان
act	پیمان
acted	پیمان
obstriction	پیمان
federate	هم پیمان
oath	پیمان
oaths	پیمان
lague	پیمان
federated	هم پیمان
leagues	پیمان
confederate	هم پیمان
ally	هم پیمان
league	پیمان
federating	هم پیمان
confederates	هم پیمان
allying	هم پیمان
pact	پیمان
treaties	پیمان
treaty	پیمان
convenant	پیمان
troth	پیمان
allegiant	هم پیمان
deed of covenant	پیمان
pacts	پیمان
in league	هم پیمان
agreement	پیمان
agreements	پیمان
compaction	پیمان
vowed	پیمان
vowing	پیمان
vows	پیمان
vow	پیمان
contract	پیمان
hand	پیمان
compact	پیمان
covenants	پیمان
compacted	پیمان
covenant	پیمان
compacting	پیمان
testament	پیمان
compacts	پیمان
promise	پیمان
allied	هم پیمان
avows	پیمان
handing	پیمان
avow	پیمان
avowing	پیمان
promises	پیمان
testaments	پیمان
contract	: پیمان بستن
to pawn one's word	پیمان بستن
contractors	پیمان کار
perfidy	پیمان شکنی
offensive alliance	پیمان تهاجمی
covenants	پیمان بستن
perfidiousness	پیمان شکنی
to give ones faith	پیمان دادن
contract	کنترات پیمان .
covenant	پیمان بستن
locarno treaty	پیمان لوکارنو
dunkrik treaty	پیمان دونکرک
reneger	پیمان شکن
purchase notice agreements	پیمان خرید
renewal of the convention	تجدید پیمان
nonaligned	ناهم پیمان
peace pact	پیمان صلح
handfast	پیمان عروسی
tripartite pact	پیمان سه جانبه
conspires	هم پیمان شدن
contractor	پیمان کار
allied	کشورهای هم پیمان
treason	پیمان شکنی
violation	پیمان شکنی
faith	دین پیمان
faiths	دین پیمان
perfidious	پیمان شکن
conspire	هم پیمان شدن
conspired	هم پیمان شدن
conspiring	هم پیمان شدن
concord	یکجوری پیمان
compact	پیمان معاهده
warlock	پیمان شکن
violaor	پیمان شکن
compacted	پیمان معاهده
warsaw treaty	پیمان ورشو
abjuration	پیمان شکنی
written contract	پیمان نامه
compacting	پیمان معاهده
abjurer or abjuror	پیمان شکن
perjured	پیمان شکن
compacts	پیمان معاهده
affiance	پیمان ازدواج
to stand in with any one	با کسی هم پیمان بودن
perfidiously	ازروی پیمان شکنی
perjurious	ناشی از پیمان شکنی
promise of marriage	قول یا پیمان عروسی
to pledge one's word	قول یا پیمان دادن
to keep to one's word	درست پیمان بودن
to forswear oneself	پیمان شکنی کردن
Bilateral contract.	پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
quadruple pact	پیمان چهار جانبه
to fly away from an agreement	پیمان شکنی کردن
confederacies	ایالات هم پیمان هم پیمانی
contracting officer	افسر متصدی پیمان
capitulate	پیمان تسلیم بستن
cento	سازمان پیمان مرکزی
capitulated	پیمان تسلیم بستن
capitulates	پیمان تسلیم بستن
casus fofderis	هدف انعقاد پیمان
casus fofderis	سبب انعقاد پیمان
capitulating	پیمان تسلیم بستن
brian kellogg	پیمان بریان کلوگ
breach of promise	شکستن پیمان ازدواج
allied headquarters	قرارگاه کشورهای هم پیمان
treaty	قرارداد پیمان نظامی
pacts	معاهده پیمان بستن
treaties	قرارداد پیمان نظامی
convention	پیمان نامه انجمن
pact	معاهده پیمان بستن
confederacy	ایالات هم پیمان هم پیمانی
alliances	پیمان بین دول
contractor plant	کارخانه پیمان کار
alliance	پیمان بین دول
nato forces	نیروهای پیمان ناتو
locarno treaty	پیمان منعقدبین المان
forswearing	پیمان شکنی یانقض
Old Testament	پیمان یا وصیت قدیم
forswore	پیمان شکنی کرد
forswear	پیمان شکنی یانقض
conventions	پیمان نامه انجمن
pact of non aggression	پیمان عدم تجاوز
pacific security pact	پیمان امنیت پاسفیک
adhesion	الحاق دولتی به یک پیمان
forswears	پیمان شکنی یانقض
meet half way	مصالحه کردن سازش کردن
leagues	هم پیمان شدن گروه ورزشی
league	هم پیمان شدن گروه ورزشی
accord	پیمان غیررسمی بین المللی
promises	قول دادن پیمان بستن
promise	قول دادن پیمان بستن
to enter into an agreement	پیمان یا قراردادی منعقد کردن
accords	پیمان غیررسمی بین المللی
accorded	پیمان غیررسمی بین المللی
stipulate	پیمان بستن تصریح کردن
stipulates	پیمان بستن تصریح کردن
stipulating	پیمان بستن تصریح کردن
to vow	عهد کردن [پیمان دادن]
to forfeit ones word	پیمان پکستن بدقول درامدن
to plight oneself to a person	پیمان نامزدی با کسی بستن
to strike hands	دست پیمان بهم دادن
they are sworn frends	با هم پیمان دوستی بسته اند
value cost contract	پیمان بستن با قیمتهای پایه
treaty	قرار داد پیمان نامه
in treaty	مشغول مذاکره و عقد پیمان
north atlantic treaty organization (nato	سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
treaties	قرار داد پیمان نامه
privity in contract	انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
abjuratory	پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
hagiographa	بخش سوم کتاب پیمان کهن
to perform one's oromise	پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
covenantor	اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
seato forces	نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
handfast	دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
NATO	مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
eastern european mutual assisstance trea	پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty	پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato	پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
purchase request	درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
central treaty organization	سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
to perjure oneself	پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
written agreement	موافقت نامه پیمان نامه