English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
importune مصرانه خواستن
importuned مصرانه خواستن
importunes مصرانه خواستن
importuning مصرانه خواستن
flagitate مصرانه خواستن
Other Matches
to cry out for help فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
importuning مصرانه
pressingly مصرانه
clamorously مصرانه
importunes مصرانه
importune مصرانه
strenuously مصرانه
strenvously مصرانه
urgently مصرانه
importunately مصرانه
importuned مصرانه
pertinaciously مصرانه
insistently مصرانه
persistently با اصرار مصرانه
perseveringly با استقامت مصرانه
shriller مصرانه صدای خیلی زیر
shrillest مصرانه صدای خیلی زیر
shrill مصرانه صدای خیلی زیر
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
aspire خواستن از ته دل
desire خواستن
wills خواستن
likes دل خواستن
desires خواستن
liked دل خواستن
like دل خواستن
willed خواستن
will خواستن
to call for خواستن
desiring خواستن
yearn خواستن از ته دل
desiderate خواستن
intending خواستن
wish خواستن
intend خواستن
to beg leave خواستن
to call in خواستن
wishes خواستن
wished خواستن
to call up خواستن
crave خواستن از ته دل
intends خواستن
solicits خواستن
ask خواستن
soliciting خواستن
asks خواستن
asking خواستن
asked خواستن
solicit خواستن
solicited خواستن
wish [would like] خواستن
to offer an apology پوزش خواستن
to excuse oneself معذرت خواستن
to seek a position نظر خواستن
to a oneself for help یاری خواستن
to permit oneself اجازه خواستن
to call in evidence گواهی خواستن از
to ask for quarter امان خواستن
flagitate باسماجت خواستن
to seek advice نظر خواستن
call to witness گواهی خواستن از
call to account حساب خواستن از
call in evidence گواهی خواستن از
to ask permission اجازه خواستن
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
appeal to the supreme court فرجام خواستن
apologise معذرت خواستن
to pray in aid of یاری خواستن از
set one's heart on <idiom> شدیدا خواستن
asking for a respite مهلت خواستن
to excuse oneself پوزش خواستن
demurred مهلت خواستن
apologised معذرت خواستن
apologises پوزش خواستن
apologises معذرت خواستن
apologising پوزش خواستن
apologising معذرت خواستن
apologize پوزش خواستن
apologize معذرت خواستن
apologized پوزش خواستن
apologised پوزش خواستن
demur مهلت خواستن
demurring مهلت خواستن
demurs مهلت خواستن
excuse معذرت خواستن
excuses معذرت خواستن
excusing معذرت خواستن
alibi عذر خواستن
alibis عذر خواستن
cried بزازی خواستن
apologized معذرت خواستن
apologizes معذرت خواستن
excused معذرت خواستن
apologizes پوزش خواستن
choosing خواستن پسندیدن
chooses خواستن پسندیدن
choose خواستن پسندیدن
apologizing معذرت خواستن
apologizing پوزش خواستن
When there is a wI'll, there is a way. خواستن توانستن است
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
To apologize to someone. از کسی عذر خواستن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
To demand ones right. To get ones due. حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
begs خواستن گدایی کردن
bone خواستن درخواست کردن
boned خواستن درخواست کردن
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
bones خواستن درخواست کردن
boning خواستن درخواست کردن
require خواستن مستلزم بودن
required خواستن مستلزم بودن
requires خواستن مستلزم بودن
requiring خواستن مستلزم بودن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
begged خواستن گدایی کردن
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
pardons بخشیدن معذرت خواستن
to crv for mercy خواستن امان اوردن
want خواستن لازم داشتن
wanted خواستن لازم داشتن
pardon بخشیدن معذرت خواستن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
beg خواستن گدایی کردن
pardoning بخشیدن معذرت خواستن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
pardoned بخشیدن معذرت خواستن
invocate خواستن استمداد کردن از
wanted [for] [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
invoke طلب کردن بالتماس خواستن
invokes طلب کردن بالتماس خواستن
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoked طلب کردن بالتماس خواستن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
invoking طلب کردن بالتماس خواستن
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to i. acalamity upon any one بلایی بدی را برای کسی خواستن
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
consults مشورت کردن مشورت خواستن از
consult مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted مشورت کردن مشورت خواستن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com