English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
autonomous consumption مصرف مستقل
Other Matches
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
realty مستقل
sovereign مستقل
independent مستقل
sovereigns مستقل
absolute مستقل
solo مستقل
autonomic مستقل
solos مستقل
free-standing مستقل
freelance مستقل
maverick مستقل
mavericks مستقل
absolutes مستقل
frees مستقل
freeing مستقل
freed مستقل
free مستقل
separated مستقل
autocratic مستقل
stand alone مستقل
separates مستقل
separate مستقل
landed a مستقل
exogenous مستقل
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
stand alone computer کامپیوتر مستقل
separates یکان مستقل
arguments متغیر مستقل
argument متغیر مستقل
separate battery اتشبار مستقل
separate battalion گردان مستقل
separate brigade تیپ مستقل
semi independent نیمه مستقل
single unit یکان مستقل
separate یکان مستقل
self goverment حکومت مستقل
autonomous variable متغیر مستقل
separate company گروهان مستقل
autonomous operation عملیات مستقل
separated یکان مستقل
entity موجودیت مستقل
entities موسسه مستقل
entities موجودیت مستقل
machine independent مستقل از ماشین
individual units یکانهای مستقل
explanatory variable متغیر مستقل
independent variable متغیر مستقل
independent state دولت مستقل
independent equations معادلات مستقل
independent consultant مشاور مستقل
independency کشور مستقل
garrison house ساخلو مستقل
entity موسسه مستقل
detached ستون مستقل
device independence مستقل از دستگاه
stand on one's own two feet <idiom> مستقل بودن
a stand-alone company یک شرکت مستقل
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
absolutes مستقل استبدادی
autocracy حکومت مستقل
to stand by oneself مستقل بودن
context free مستقل از متن
separations مستقل شدن یکانها
dependency کشور غیر مستقل
autonomous دارای زندگی مستقل
dependencies کشور غیر مستقل
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
temperature independent paranagnetism پارامغناطیس گرما مستقل
separation مستقل شدن یکانها
argument [of a function] متغیر مستقل [ریاضی]
number of componentes تعداد سازندههای مستقل
monocracy حکومت مستقل یا انفرادی
dependent state دولت غیر مستقل
independent variable متغیر مستقل [ریاضی]
computer independent language زبان مستقل کامپیوتری
free standing columns ستونهای مستقل یا مجزا
monarchism اصول سلطنت مستقل
autonomous دارای حکومت مستقل داخلی
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
autonomous دارای حکومت مستقل خودمختار
monarchic مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
territorialism ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
on an arm's length basis بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
icca انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
argument [of a function] متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
autonomous investment سرمایه مستقل از درامد ملی
pica سیستم عامل مستقل از ماشین
territoriality ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
multicollinearity هم خطی بین متغیرهای مستقل
standalone سیستمی که مستقل کار میکند
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
defacto recognition به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
dominion قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
sovereign دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereigns دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
orthogonal ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
independent association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
arm's length مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
planing یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planes یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
variable delivery pump پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
reentrant روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
portable کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
modules وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separates استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
waste بی مصرف
wastes بی مصرف
consumption مصرف
consumption possibility line حد مصرف
usage مصرف
usages مصرف
offtake مصرف
of no a بی مصرف
comsumption مصرف
expenditure مصرف
unemployed بی مصرف
disposal مصرف
good for nothing بی مصرف
overall consumption مصرف کل
aggregate consumption مصرف کل
otiose بی مصرف
income consumption curve مصرف
expense مصرف
extravagant مصرف
consumerism مصرف
waster مصرف
sodden بی مصرف
wasteful مصرف
wasters مصرف
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
national consumption مصرف ملی
recive مصرف کنید
internal power مصرف داخلی
permanent consumption مصرف دائمی
per capita water consumption مصرف سرانه اب
per capita consumption مصرف سرانه
peak load بحبوحه مصرف
partial substitution جانشینی مصرف
propensity to consume گرایش به مصرف
optional consumption مصرف اختیاری
home consumption مصرف خانگی
home consumption مصرف داخلی
home use entry اعلامیه مصرف
idle stock موجودی بی مصرف
utilisation [British] مورد مصرف
induced consumption مصرف القائی
usage مورد مصرف
mass consumption مصرف انبوه
induced consumption مصرف تشویقی
industrial consumption مصرف صنعتی
internal consumption مصرف داخلی
irrigation consumption مصرف ابیاری
utilization مورد مصرف
exploitation [utilization] مورد مصرف
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
inconsumable مصرف نکردنی
utilizations موارد مصرف
utilisations موارد مصرف
usages موارد مصرف
maximum power demand مصرف حداکثر
mass consumption مصرف کلان
using مورد مصرف
applicable <adj.> قابل مصرف
suitable <adj.> قابل مصرف
throwaway یکبار مصرف
usable <adj.> قابل مصرف
useful <adj.> قابل مصرف
consumerism مصرف گرایی
use up مصرف کردن
usage rate نرخ مصرف
utilizable <adj.> قابل مصرف
unproductive consumption مصرف بیهوده
utilisable [British] <adj.> قابل مصرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com