English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English Persian
applicable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
useful <adj.> مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
Search result with all words
usable قابل استفاده مصرف کردنی
useable قابل استفاده مصرف کردنی
Other Matches
wadeable کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
confutable رد کردنی
forfoitable گم کردنی
doable کردنی
discountable کم کردنی
refutable رد کردنی
rebuttable رو کردنی
rebuttable رد کردنی
rejectable رد کردنی
challengeable رد کردنی
solvency حل کردنی
assumable فرض کردنی
relatable نقل کردنی
assurable بیمه کردنی
repealable لغو کردنی
surmountable برطرف کردنی
resectable قطع کردنی
tamable رام کردنی
suppressible متوقف کردنی
appraisable قیمت کردنی
satisfiable راضی کردنی
applicative اعمال کردنی
refillable دوباره پر کردنی
communicable ابلاغ کردنی
triable ازمایش کردنی
thinkable فکر کردنی
abolishable منسوخ کردنی
tarnishable کدر کردنی
adoptable اتخاذ کردنی
tameable رام کردنی
supposable فرض کردنی
seizable ضبط کردنی
concealable پنهان کردنی
calculable حساب کردنی
steerable هدایت کردنی
spottable پیدا کردنی
smokeable دود کردنی
compellable مجبور کردنی
spendable خرج کردنی
collectable جمع کردنی
storable انبار کردنی
compassable احاطه کردنی
constrainable مجبور کردنی
sinkable نشست کردنی
submergible غوطه ور کردنی
smokable دود کردنی
conquerable فتح کردنی
subjugable مطیع کردنی
subduable مطیع کردنی
condemnable محکوم کردنی
collectible جمع کردنی
inflictable تحمیل کردنی
opposable مخالفت کردنی
framable درست کردنی
fleeceable لخت کردنی
fixable محکم کردنی
filtrable صافی کردنی
filterable صافی کردنی
fellable قطع کردنی
farmable زراعت کردنی
extraditable تسلیم کردنی
extinguishable خاموش کردنی
operable عمل کردنی
inscribable محاط کردنی
inducible وادار کردنی
interpretable تفسیر کردنی
issuable صادر کردنی
iterable تکرار کردنی
includible شامل کردنی
includable شامل کردنی
impotable وارد کردنی
importable وارد کردنی
leasable اجاره کردنی
leviable وضع کردنی
partible جدا کردنی
participable شرکت کردنی
defeasible فسخ کردنی
declinable صرف کردنی
predicable اطلاق کردنی
covetable طمع کردنی
contrivable تدبیر کردنی
pracitcable گذار کردنی
preachable وعظ کردنی
punishability مجازات کردنی
quotable نقل کردنی
receivable دریافت کردنی
demurrable اشکال کردنی
denotable دلالت کردنی
excludable محروم کردنی
escapable فرار کردنی
erectile راست کردنی
erasable پاک کردنی
enunciable اعلام کردنی
persuadable وادار کردنی
eliminable بیرون کردنی
persuasible وادار کردنی
devisable تعبیه کردنی
deprivable محروم کردنی
referable مراجعه کردنی
tactile لمس کردنی
dispensable معاف کردنی
insurable بیمه کردنی
wettable خیس کردنی
weighable وزن کردنی
wadable توده کردنی
wadable کپه کردنی
vindicatory ثابت کردنی
tractable رام کردنی
dispensable صرفنظر کردنی
notifiable اخطار کردنی
conceivable تصور کردنی
credible باور کردنی
separable جدا کردنی
fair game مسخره کردنی
believable باور کردنی
suggestible اشاره کردنی
suggestible پیشنهاد کردنی
reprehensible سرزنش کردنی
vindicable حمایت کردنی
violable غصب کردنی
palpable پرماسیدنی حس کردنی
defensible دفاع کردنی
interchangeable با هم عوض کردنی
tangible لمس کردنی
tangibly لمس کردنی
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
reprouducible دوباره درست کردنی
likeliest باور کردنی احتمالی
saveable پس انداز کردنی اندوختنی
missile اسلحه پرتاب کردنی
likelier باور کردنی احتمالی
missiles اسلحه پرتاب کردنی
manageably بطور اداره کردنی
likly باور کردنی احتمالی
tax-deductible کسر کردنی از مالیات
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
pracitcable عبور کردنی گذشتنی
sinkable غرق کردنی یاشدنی
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
likely باور کردنی احتمالی
manipular با دست درست کردنی
injection داروی تزریق کردنی
eradicable قلع و قمع کردنی
perceivable درک کردنی محسوس
exigible خواستنی مطالبه کردنی
manipulatory با دست درست کردنی
perceivable مشاهده کردنی دیدنی
supposable تصور کردنی مفروض
traceable جستجو کردنی یافتنی
get at able یافتنی پیدا کردنی
fixture لوازم نصب کردنی
bills receivable براتهای دریافت کردنی
eliminable حذف کردنی برطرف شدنی
framable تنظیم کردنی ترتیب دادنی
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
expressible قابل افهار بیان کردنی
pervertible گمراه شدنی کج راه کردنی
determinable معلوم کردنی انقضاء پذیر
probable باور کردنی امر احتمالی
presentative قابل تقدیم درک کردنی
vanquishable پیروز شدنی غلبه کردنی
violable تجاوز کردنی تخطی پذیر
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
vindicable قابل دفاع ثابت کردنی
calculable براورد کردنی قابل اعتماد
bills payable برات های پرداخت کردنی
practicable صورت پذیر عبور کردنی
prunello یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
rasher ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rashers ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
oxford india paper یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
prunelle یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
aggregate consumption مصرف کل
waster مصرف
unemployed بی مصرف
good for nothing بی مصرف
overall consumption مصرف کل
disposal مصرف
otiose بی مصرف
waste بی مصرف
extravagant مصرف
consumption مصرف
expenditure مصرف
wasters مصرف
consumerism مصرف
offtake مصرف
wasteful مصرف
consumption possibility line حد مصرف
comsumption مصرف
of no a بی مصرف
sodden بی مصرف
expense مصرف
income consumption curve مصرف
usages مصرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com