Dictiornary-Farsi | مصرف کلان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
mass consumption	مصرف کلان


Other Matches

average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
immense	کلان
galactic	کلان
massive	کلان
massively	کلان
huge	کلان
cyclopean	کلان
cyclopian	کلان
decuman	کلان
macro	کلان
hugeous	کلان
metropolises	کلان شهر
macro stage	مرحله کلان
metropolis	کلان شهر
macro model	الگوی کلان
macro economics	اقتصاد کلان
macrophage	کلان خوار
macro variables	متغیرهای کلان
macroclimate	کلان اقلیم
macrogamete	کلان گانه
elephantine	کلان ستبر
megapolis	کلان شهر
macroeconomics	اقتصاد کلان
macro	کلان درشت دستور
macroplanning	برنامه ریزی کلان
macroeconomic theories	نظریههای اقتصاد کلان
macroeconomic issues	مسائل اقتصاد کلان
macroeconomic goals	اهداف اقتصاد کلان
macroeconomic issues	بحثهای اقتصاد کلان
macroeconomic policies	سیاستهای اقتصاد کلان
macro dynamic model	الگوی کلان پویا
titanic	غول اسا خیلی کلان
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
hush ship	کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
comsumption	مصرف
sodden	بی مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
consumerism	مصرف
usages	مصرف
usage	مصرف
extravagant	مصرف
overall consumption	مصرف کل
wasteful	مصرف
waster	مصرف
wasters	مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
consumption	مصرف
income consumption curve	مصرف
wastes	بی مصرف
of no a	بی مصرف
expenditure	مصرف
otiose	بی مصرف
offtake	مصرف
waste	بی مصرف
expense	مصرف
disposal	مصرف
good for nothing	بی مصرف
unemployed	بی مصرف
propensity to consume	گرایش به مصرف
optional consumption	مصرف اختیاری
productive consumption	مصرف مولد
present consumption	مصرف جاری
national consumption	مصرف ملی
maximum power demand	مصرف حداکثر
present consumption	مصرف حال
private consumption	مصرف خصوصی
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
power consumer	مصرف برق
consumption function	تابع مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
consumerism	مصرف گرایی
consumer brand	کالای پر مصرف
permanent consumption	مصرف دائمی
per capita consumption	مصرف سرانه
peak load	بحبوحه مصرف
partial substitution	جانشینی مصرف
power consumption	مصرف برق
throwaway	یکبار مصرف
power consumption	مصرف قدرت
consumption rate	نواخت مصرف
gasoline consumption	مصرف بنزین
high mass consumption	مصرف انبوه
home consumption	مصرف خانگی
home consumption	مصرف داخلی
put away	مصرف کردن
home use entry	اعلامیه مصرف
shelf life	تاریخ مصرف
rate of consumption	نرخ مصرف
rival consumption	مصرف رقابتی
irrigation consumption	مصرف ابیاری
idle stock	موجودی بی مصرف
ready for use	اماده مصرف
inconsumable	مصرف نکردنی
ready use	اماده مصرف
induced consumption	مصرف القائی
induced consumption	مصرف تشویقی
industrial consumption	مصرف صنعتی
fuel consumption	مصرف سوخت
throw away	چیز بی مصرف
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
consumption theory	نظریه مصرف
use up	مصرف کردن
usage rate	نرخ مصرف
mass consumption	مصرف انبوه
propensity to consume	تمایل به مصرف
utilizable <adj.>	قابل مصرف
domestic consumption	مصرف خانگی
unproductive consumption	مصرف بیهوده
energy consumption	مصرف انرژی
excise tax	مالیات بر مصرف
transitory consumption	مصرف انتقالی
transitory consumption	مصرف گذرا
expenditure credit	اعتبار مصرف
to use up	مصرف کردن
internal consumption	مصرف داخلی
consumed	مصرف کردن
consume	مصرف کردن
internal power	مصرف داخلی
spends	مصرف کردن
spend	مصرف کردن
consumes	مصرف کردن
user	مصرف کننده
applicable <adj.>	قابل مصرف
suitable <adj.>	قابل مصرف
usable <adj.>	قابل مصرف
useful <adj.>	قابل مصرف
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف
utilization	مصرف بکاربری
dismantle	بی مصرف کردن
exhausted	مصرف شده
usage	مورد مصرف
using	مورد مصرف
utilisation [British]	مورد مصرف
disposable	مصرف شدنی
utilization	مورد مصرف
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
utilizations	موارد مصرف
uses	استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
use	استعمال مصرف
dismantled	بی مصرف کردن
dismantles	بی مصرف کردن
eats	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
expenditure	میزان مصرف
rags	بی مصرف شدن
rag	بی مصرف شدن
expendable	مصرف پذیر
exploitation [utilization]	مورد مصرف
dismantling	بی مصرف کردن
recive	مصرف کنید
consumable	مصرف شدنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
using	استعمال مصرف
consumers	مصرف کننده
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
conspicious consumption	مصرف تجملی
coefficient of utility	ضریب مصرف
capital consumption	مصرف سرمایه
bootless	بی مصرف بی علاج
applicable <adj.>	مصرف کردنی
autonomous consumption	مصرف مستقل
suitable <adj.>	مصرف کردنی
users	مصرف کننده
abuse	سوء مصرف
abused	سوء مصرف
abuses	سوء مصرف
abusing	سوء مصرف
consumer	مصرف کننده
tertiary consumers	مصرف کنندگان سومین
disposable tableware	ظروف یک بار مصرف
single-use tableware	ظروف یک بار مصرف
secondary consumers	مصرف کنندگان دومین
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
soft goods	کالاهای مصرف شدنی
slather	بطورافراط مصرف کردن
primary consumers	مصرف کنندگان نخستین
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
var hour meter	کنتور مصرف کور
rational consumer	مصرف کننده عقلائی
reactive volt ampere hour meter	کنتور مصرف کور
unit kilometer	مصرف کیلومتری یکان
underconsumption theory	نظریه مصرف ناکافی
service cable	کابل مصرف کننده
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
volt ampere hour meter	کنتور مصرف فاهری