English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English Persian
illustrate مصور کردن اراستن
illustrates مصور کردن اراستن
illustrating مصور کردن اراستن
Other Matches
grangerize مصور کردن
ranks اراستن منظم کردن
bedecks ارایش کردن اراستن
ranked اراستن منظم کردن
bedecking ارایش کردن اراستن
rank اراستن منظم کردن
bedecked ارایش کردن اراستن
decked : اراستن زینت کردن
decks : اراستن زینت کردن
deck : اراستن زینت کردن
perk باد کردن اراستن
perks باد کردن اراستن
bedeck ارایش کردن اراستن
jewel با گوهر اراستن مرصع کردن
jewels با گوهر اراستن مرصع کردن
projection of a point خط مصور
illustrated مصور
painted مصور
pictorial مصور
graphic مقیاس مصور
inwrought مخمر مصور
rebus معمای مصور
illustrative digram دیاگرام مصور
imagery نمایش مصور
graphic scale مقیاس مصور
pastellist مصور نقاشیهای مدادی
tabloids روزنامه نیم قطع و مصور
tabloid روزنامه نیم قطع و مصور
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
rebus نشاندادن واژه ها بصورت مصور
cartoons تصویر مضحک داستان مصور
peabody picture vocabulary test ازمون واژگان مصور پی بادی
cartoon تصویر مضحک داستان مصور
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
strucco باگچ اندود کردن باگچ بری اراستن
embroidered اراستن
tidying اراستن
embroiders اراستن
equip اراستن
embroider اراستن
festooning با گل اراستن
engrail اراستن
stud اراستن
groom اراستن
festooned با گل اراستن
prunes اراستن
prune اراستن
bedight اراستن
festoon با گل اراستن
festoons با گل اراستن
trims اراستن
trimmest اراستن
trim اراستن
embroidering اراستن
grooms اراستن
pruned اراستن
tidy اراستن
to draw up اراستن
smarten اراستن
ranged اراستن
prink اراستن
ranges اراستن
range اراستن
grace اراستن
graced اراستن
graces اراستن
gracing اراستن
inlays اراستن
inlaying اراستن
habits اراستن
lines اراستن
habit اراستن
line اراستن
array اراستن
arrays اراستن
prim اراستن
primp اراستن
tidier اراستن
clothe اراستن
cropping اراستن
tidies اراستن
equipping اراستن
to set off اراستن
tidiest اراستن
blazon اراستن
fettle اراستن
inlay اراستن
pretty اراستن
equips اراستن
attire اراستن
prettier اراستن
prettiest اراستن
prettify اراستن
tidied اراستن
frieze باکتیبه اراستن
friezes باکتیبه اراستن
inwreathe با تاج گل اراستن
plumes باپر اراستن
apparel اراستن پوشاندن
to a onself خودرا اراستن
plume باپر اراستن
mosic با موزائیک اراستن
ornament اراستن ارایش
impearl بامروارید اراستن
to dress out or up بالباس اراستن
to dress up خودرا اراستن
fill away بادبان اراستن
indue پوشاندن اراستن
bedizen از روی جلفی اراستن
arranges ترتیب دادن اراستن
arrange ترتیب دادن اراستن
tittivate اراستن زیبا شدن
rig بادگل و بادبان اراستن
arranging ترتیب دادن اراستن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
festooned با هلال یازینت گل اراستن
rigs بادگل و بادبان اراستن
rigged بادگل و بادبان اراستن
adorns بازر و زیور اراستن
festooning با هلال یازینت گل اراستن
festoon با هلال یازینت گل اراستن
titivate اراستن زیبا شدن
mosaic موزاییک باموزاییک اراستن
festoons با هلال یازینت گل اراستن
arranged ترتیب دادن اراستن
emblazon بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
pearl بامروارید اراستن صدف وارکردن
brooch گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
brooches گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
braver بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
preening خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
brave بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
braved بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
preen خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to panel a dress جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
preens خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
braving بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
braves بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
bravest بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
doll up بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com