Dictiornary-Farsi | مضاعف نمودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
double	مضاعف نمودن
doubled	مضاعف نمودن
doubled up	مضاعف نمودن


Other Matches

doubled up	مضاعف
duplex	مضاعف
double precision	مضاعف
double	مضاعف
duplexes	مضاعف
bilateral	مضاعف
multiple	مضاعف
doubled	مضاعف
double line	خط مضاعف
dual nationality	تابعیت مضاعف
doubly linked	با پیوند مضاعف
doubliy	بطور مضاعف
doubleword	کلمه مضاعف
double refraction	انکسار مضاعف
double refraction	شکست مضاعف
doubled columns	ستونهای مضاعف
double alternation	تناوب مضاعف
double word	کلمه مضاعف
double taxation	مالیات مضاعف
double beam	پرتو مضاعف
double salt	ملح مضاعف
duplexing	مضاعف کردن
double punch	منگنه مضاعف
double lead screw	حلزونی مضاعف
double junction	اتصال مضاعف
double image	تصویر مضاعف
double precision	دقت مضاعف
double dissociation	گسست مضاعف
double diode	دیود مضاعف
double density	چگالی مضاعف
double decomposition	تجزیه مضاعف
double cropping	کشت مضاعف
double counting	محاسبه مضاعف
double bond	اتصال مضاعف
double blowing	دمش مضاعف
double length	طول مضاعف
double length	با طول مضاعف
duplex computer	کامپیوتر مضاعف
fiddle blocks	قرقره مضاعف
two throw ladder	پلکان مضاعف
double density	تراکم مضاعف
bilateral observation	دیدبانی مضاعف
birefringence	انکسار مضاعف
birefringence	شکست مضاعف
peak to peak voltage	ولتاژ مضاعف
duplex console	پیشانه مضاعف
double salt	نمک مضاعف
duplexing	مضاعف سازی
binary	جفتی مضاعف
dual density	تراکم مضاعف
double density recording	ضبط تراکم مضاعف
double entry	دفتر داری مضاعف
double piston engine	موتور پیستون مضاعف
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
double hardening	سخت گردانی مضاعف
double irradiation technique	روش تاباندن مضاعف
double limiter	محدود کننده مضاعف
oversrike	چاپ مضاعف دخشه
double tape	نوار مساحی مضاعف
double taxation	مالیات بندی مضاعف
double blind method	روش بی نام مضاعف
electrical double layer	لایه مضاعف الکتریکی
double triode	لامپ تریود مضاعف
double beam	شعاع مضاعف نور
doubled pawns	پیادهای مضاعف شطرنج
double contact lamp	لامپ با اتصال مضاعف
double filament lamp	لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
alum	سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend	عدد مضاعف عددافزوده شده
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
iceland spar	کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
double buffering	روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
dont	نمودن
dost	نمودن
abstract	نمودن
shows	نمودن
abstracting	نمودن
abstracts	نمودن
showŠetc	نمودن
to gain any ones ear	نمودن
animalize	نمودن
seems	نمودن
seemed	نمودن
showed	نمودن
show	نمودن
seem	نمودن
animadvert	نمودن
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
abate	رفع نمودن
abated	رفع نمودن
abates	رفع نمودن
abating	رفع نمودن
fill up	خاکریزی نمودن
indorsation	تصویب نمودن
instal	منصوب نمودن
affix	اضافه نمودن
misrepresentation	بد ارائه نمودن
waive	اغماض نمودن
waived	اغماض نمودن
depilate	ازاله مو نمودن از
waives	اغماض نمودن
send	ارسال نمودن
sending	ارسال نمودن
sends	ارسال نمودن
accommodate	تطبیق نمودن
accommodated	تطبیق نمودن
accommodates	تطبیق نمودن
affixed	اضافه نمودن
affixes	اضافه نمودن
dusk	تاریک نمودن
stock piling	ذخیره نمودن
sketch	رسم نمودن
sketched	رسم نمودن
sketches	رسم نمودن
to humble oneself	افتادگی نمودن
anneal	بادوام نمودن
numeralization	عددی نمودن
affixing	اضافه نمودن
install	منصوب نمودن
installing	منصوب نمودن
installs	منصوب نمودن
authorise	مجاز نمودن
microjustification	ریزتراز نمودن
assimilatc	مقایسه نمودن
arraign	احضار نمودن
caters	فراهم نمودن
impeached	احضار نمودن
impeaches	احضار نمودن
standardizing	استاندارد نمودن
standardizes	استاندارد نمودن
cater	فراهم نمودن
standardize	استاندارد نمودن
curtail	مختصر نمودن
curtailed	مختصر نمودن
impeach	احضار نمودن
mirroring	معکوس نمودن
imprison	حبس نمودن
catering	فراهم نمودن
friend	یاری نمودن
friends	یاری نمودن
catered	فراهم نمودن
dissociating	تفکیک نمودن
dissociates	تفکیک نمودن
dissociate	تفکیک نمودن
imprisons	حبس نمودن
curtailing	مختصر نمودن
curtails	مختصر نمودن
adjust	تسویه نمودن
plots	رسم نمودن
digitizing	دیجیتالی نمودن
imprisoning	حبس نمودن
plot	رسم نمودن
acquit	نمودن برائت
acquits	نمودن برائت
acquitting	نمودن برائت
adjust	تصفیه نمودن
plotted	رسم نمودن
account	محاسبه نمودن
sorting	مرتب نمودن
standardising	استاندارد نمودن
sum	خلاصه نمودن
sums	خلاصه نمودن
impeaching	احضار نمودن
standardises	استاندارد نمودن
standardised	استاندارد نمودن
accoutre	با تجهیزات اماده نمودن
credit insurance	بیمه نمودن اعتبار
pontify	خودرا مقدس نمودن
bestialize	جانور خوی نمودن
cornering the market	قبضه نمودن بازار
price fixing	ثابت نمودن قیمت
brutalization	حیوان صفت نمودن
frequency stabilization	پایدار نمودن فرکانس
magnetic tape sorting	مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
committed	متعهدبانجام امری نمودن
bashes	دست پاچه نمودن
bashing	دست پاچه نمودن
receipt	اعلام وصول نمودن
compass	مدارچیزی راکامل نمودن
rebuild	تجدید بنا نمودن
rebuilds	تجدید بنا نمودن
receipts	اعلام وصول نمودن
reciprocate	مقابله به مثل نمودن
deciphers	کشف رمز نمودن
commits	متعهدبانجام امری نمودن
reciprocated	مقابله به مثل نمودن
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
commit	متعهدبانجام امری نمودن
committing	متعهدبانجام امری نمودن
bashed	دست پاچه نمودن
bash	دست پاچه نمودن
hedged	کسب مصونیت نمودن
hedge	کسب مصونیت نمودن
deciphered	کشف رمز نمودن
indexes	اندکس فهرست نمودن
hedges	کسب مصونیت نمودن
decipher	کشف رمز نمودن