English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
testamentary مطابق با وصیت
Other Matches
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
wills وصیت وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
testaments وصیت
injunctions وصیت
injunction وصیت
testament وصیت
bequest وصیت
bequests وصیت
bequeaths وصیت کردن
make a will وصیت کردن
contractual will وصیت عهدی
make one's will وصیت کردن
making a will وصیت کردن
intestate بدون وصیت
intestate متوفای بی وصیت
testaments وصیت نامه
he died intestate بی وصیت مرد
nuncupative will وصیت شفاهی
to make one's will وصیت کردن
bequeath وصیت کردن
possessory will وصیت تملیکی
bequeathed وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
testament وصیت نامه
wills وصیت وصیتنامه
will وصیت وصایا
hand down <idiom> وصیت کردن
universal legacy وصیت مطلق
willed وصیت کردن
testator وصیت کننده
willed وصیت وصایا
testate دارای وصیت
testate وصیت کرده
will وصیت وصیتنامه
wills وصیت وصایا
wills وصیت کردن
willed وصیت وصیتنامه
testamentary وصیت شده
will وصیت کردن
intestacy نداشتن وصیت نامه
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
intestacy فوت پیش از وصیت
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
intestate death موت بدون وصیت
will با وصیت واگذارکردن خواستن
law of succession حقوق ارث و وصیت
testament تدوین وصیت نامه
testamentary وابسته به وصیت نامه
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
testaments تدوین وصیت نامه
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
administration of a will اجرای وصیت نامه
intestate فاقد وصیت نامه
demise انتقال دادن مال با وصیت
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
devised تعبیه کردن وصیت نامه
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
devising تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
testate وصیت کردن شهادت دادن
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
correspoundent مطابق
correspounding مطابق
complied مطابق با
even with مطابق
frae مطابق
in keeping مطابق
in register مطابق
incompliance with مطابق
corresponding to مطابق
corresponding to مطابق با
similiar مطابق
respondents مطابق
confirming مطابق
according مطابق
corresponding مطابق
accordant مطابق
consilient مطابق
agreeably to مطابق
pursuant مطابق
complied with مطابق با
congurous مطابق
secundumn مطابق
respondent مطابق
after مطابق
complying مطابق با
comply مطابق با
similar مطابق
complies مطابق با
according to مطابق
from مطابق
matched مطابق
within مطابق
correspondents مطابق
correspondent مطابق
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
corresponding مطابق متشابه
newfashioned مطابق مد روز
relevant وابسته مطابق
pedagogically مطابق فن تعلیم
fashionably مطابق معمول
synchronises مطابق بودن
pursuant to مطابق برحسب
posh مطابق مد روز
orthodox مطابق مرسوم
correspound مطابق بودن
conform to مطابق بودن با
homologize مطابق شدن
by the square مطابق نمونه
by my watch مطابق ساعت من
hygienically مطابق بهداشت
astronomically مطابق هیئت
as usual مطابق معمول
in accordance with مطابق موافق
geometrically مطابق هندسه
after the manner of بتقلید مطابق
poshest مطابق مد روز
posher مطابق مد روز
traditionally مطابق احادیث
correspond مطابق بودن
corresponded مطابق بودن
physiologically مطابق فیزیولوژی
to correspond to مطابق بودن
synchronizes مطابق بودن
synchronised مطابق بودن
trendier مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
synchronising مطابق بودن
trendy مطابق آخرین مد
synchronize مطابق بودن
at my request مطابق با تقاضای من
up-to-date مطابق روز
constitutionally مطابق قانون
corresponds مطابق بودن
to برحسب مطابق
synchrinized مطابق بودن
up to date مطابق روز
adjust مطابق کردن
parallelling نظیر مطابق بودن با
paralleled نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallel نظیر مطابق بودن با
ethically مطابق علم اخلاق
paralleling نظیر مطابق بودن با
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
meets مطابق شرایط بودن
pedagogically مطابق علم اموزش
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
meet مطابق شرایط بودن
metronomic مطابق میزانه شمار
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
true copy رونوشت مطابق با اصل
true life مطابق زندگی روزمره
modular مطابق اندازه یامقیاس
biblical مطابق کتاب مقدس
up-to-date مطابق اخرین طرز
quite the thing مطابق بارسم معمول
up to date مطابق اخرین طرز
classic مطابق بهترین نمونه
accentually مطابق تکیه صدا
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
classics مطابق بهترین نمونه
musically مطابق اصول موسیقی
constitutional مطابق قانون اساسی
reconstruction نمونه مطابق اصل
reconstructions نمونه مطابق اصل
ideals مطابق نمونه واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
currency مطابق روز بودن
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
technically مطابق اصول فنی
anno hegirae مطابق تقویم هجری
parallels نظیر مطابق بودن با
dialectically مطابق قواعد منطق
currencies مطابق روز بودن
discretionally مطابق میل و اختیار
anatomically مطابق علم تشریح
up to date امروزی تازه مطابق روز
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com