Dictiornary-Farsi | مطابق علم اخلاق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
ethically	مطابق علم اخلاق


Other Matches

ethic	غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic	وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
morality	اخلاق
moody	بد اخلاق
immoral	بد اخلاق
pettish	بد اخلاق
characterless	بی اخلاق
comportment	اخلاق
reprobate	بد اخلاق
reprobates	بد اخلاق
moralities	اخلاق
rabid	بد اخلاق
impatient	بد اخلاق
moral	اخلاق
deportment	اخلاق
moral philosophy	علم اخلاق
moral philosopher	اخلاق دان
immorally	بر خلاف اخلاق
frailties	ضعف اخلاق
behaviuor	سلوک اخلاق
good conduct	حسن اخلاق
frailty	ضعف اخلاق
ehtics	علم اخلاق
creative thinking	تفکر اخلاق
ethic	کتاب اخلاق
behavior	سلوک اخلاق
edification	تهذیب اخلاق
good-natured	خوش اخلاق
moralization	اخلاق گرایی
rake	بد اخلاق فاسد
moralistic	اخلاق گرایانه
public morals	اخلاق حسنه
Moral decadence .	فساد اخلاق
rakes	بد اخلاق فاسد
ethics	علم اخلاق
raking	بد اخلاق فاسد
immoral	خلاف اخلاق
well conditioned	دارای اخلاق نیکو
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
ethical	وابسته به علم اخلاق
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
regeneration	نوزایش تهذیب اخلاق
to take a person's measure	با اخلاق کسیرا ازمودن
With his foul temper.	با اخلاق سگه که دارد
moralists	معتقد به اصول اخلاق
moralist	معتقد به اصول اخلاق
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
moral	وابسته بعلم اخلاق
pestiferous	فاسدکننده اخلاق دیگری
personalities	اخلاق و خصوصیات شخص
personality	اخلاق و خصوصیات شخص
prejudicial to public morality	منافی اخلاق حسنه
doggery	اخلاق پست بدکاری
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
it is an offence to morlity	منافی اخلاق است
donsy	دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
peculiar	دارای اخلاق غریب
donsie	دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
moralism	رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
pharisaism	اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
pestilently	چنانکه برای اخلاق مضرباشد
americanization	پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
to gauge a person	گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
good tempered	دیر غضب خوش اخلاق
bowdlerization	حذف قسمتهای خارج از اخلاق
the whole of morality is there	همه اخلاق همین جا است
cocotte	زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
offences against public morals	جرائم بر علیه اخلاق عمومی
moralists	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streakiest	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streaky	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
edified	اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies	اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify	اخلاق اموختن تقدیس کردن
bowdlerize	قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
that is an offences to moralit	لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
he is always a little peculiar	او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
smut	تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
pestiferously	چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
smuts	تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
expurgatory index	فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius	فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
respondent	مطابق
agreeably to	مطابق
within	مطابق
in register	مطابق
correspondents	مطابق
incompliance with	مطابق
respondents	مطابق
similiar	مطابق
confirming	مطابق
matched	مطابق
corresponding	مطابق
according to	مطابق
according	مطابق
correspondent	مطابق
accordant	مطابق
pursuant	مطابق
consilient	مطابق
after	مطابق
secundumn	مطابق
even with	مطابق
in keeping	مطابق
similar	مطابق
correspounding	مطابق
correspoundent	مطابق
corresponding to	مطابق
corresponding to	مطابق با
from	مطابق
congurous	مطابق
complied with	مطابق با
complied	مطابق با
complies	مطابق با
comply	مطابق با
complying	مطابق با
frae	مطابق
perfectionist	کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists	کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
geometrically	مطابق هندسه
relevant	وابسته مطابق
poshest	مطابق مد روز
orthodox	مطابق مرسوم
posher	مطابق مد روز
correspound	مطابق بودن
astronomically	مطابق هیئت
as usual	مطابق معمول
by my watch	مطابق ساعت من
by the square	مطابق نمونه
homologize	مطابق شدن
in accordance with	مطابق موافق
posh	مطابق مد روز
hygienically	مطابق بهداشت
conform to	مطابق بودن با
constitutionally	مطابق قانون
after the manner of	بتقلید مطابق
up-to-date	مطابق روز
physiologically	مطابق فیزیولوژی
up to date	مطابق روز
trendiest	مطابق آخرین مد
trendy	مطابق آخرین مد
synchronizes	مطابق بودن
synchronize	مطابق بودن
at my request	مطابق با تقاضای من
synchronising	مطابق بودن
to correspond to	مطابق بودن
synchronises	مطابق بودن
synchronised	مطابق بودن
adjust	مطابق کردن
trendier	مطابق آخرین مد
testamentary	مطابق با وصیت
pursuant to	مطابق برحسب
to	برحسب مطابق
pedagogically	مطابق فن تعلیم
fashionably	مطابق معمول
traditionally	مطابق احادیث
correspond	مطابق بودن
corresponded	مطابق بودن
corresponds	مطابق بودن
corresponding	مطابق متشابه
newfashioned	مطابق مد روز
synchrinized	مطابق بودن
pedagogically	مطابق علم اموزش
pedagogical teaching	اموزش مطابق فن تعلیم
metronomic	مطابق میزانه شمار
quite the thing	مطابق بارسم معمول
true copy	رونوشت مطابق با اصل
true life	مطابق زندگی روزمره
meets	مطابق شرایط بودن
meet	مطابق شرایط بودن
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
to keep step to a band	مطابق موزیک پازدن
parallels	نظیر مطابق بودن با
ethnologically	مطابق علم نژادشناسی
constitutional	مطابق قانون اساسی
up to date	مطابق اخرین طرز
accentually	مطابق تکیه صدا
reconstruction	نمونه مطابق اصل
classic	مطابق بهترین نمونه
currency	مطابق روز بودن
currencies	مطابق روز بودن
classics	مطابق بهترین نمونه
musically	مطابق اصول موسیقی
cut-and-dried	مطابق نقشه وبرنامه
reconstructions	نمونه مطابق اصل
cut and dry	مطابق نقشه وبرنامه
cut and dried	مطابق نقشه وبرنامه
technically	مطابق اصول فنی
ideals	مطابق نمونه واقعی
ideal	مطابق نمونه واقعی
anatomically	مطابق علم تشریح
anno hegirae	مطابق تقویم هجری
parallelling	نظیر مطابق بودن با
modular	مطابق اندازه یامقیاس
paralleled	نظیر مطابق بودن با