Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
physiologically
مطابق فیزیولوژی
Other Matches
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
physiology
فیزیولوژی
neurophysiology
فیزیولوژی اعصاب
psychophysiology
روان- فیزیولوژی
histophysiology
فیزیولوژی بافتی
physiologism
فیزیولوژی نگری
physiologists
ویژه گر فیزیولوژی
physiologist
ویژه گر فیزیولوژی
zoodvnamics
فیزیولوژی جانوران
physiologic
وابسته به علم فیزیولوژی
physiological
وابسته به علم فیزیولوژی
consilient
مطابق
in keeping
مطابق
in register
مطابق
incompliance with
مطابق
matched
مطابق
within
مطابق
from
مطابق
frae
مطابق
similar
مطابق
confirming
مطابق
respondents
مطابق
respondent
مطابق
corresponding
مطابق
accordant
مطابق
agreeably to
مطابق
complied with
مطابق با
congurous
مطابق
corresponding to
مطابق با
corresponding to
مطابق
correspoundent
مطابق
correspounding
مطابق
even with
مطابق
according
مطابق
pursuant
مطابق
secundumn
مطابق
complied
مطابق با
after
مطابق
similiar
مطابق
complying
مطابق با
correspondent
مطابق
correspondents
مطابق
comply
مطابق با
complies
مطابق با
according to
مطابق
synchronising
مطابق بودن
by the square
مطابق نمونه
by my watch
مطابق ساعت من
synchronises
مطابق بودن
conform to
مطابق بودن با
synchronised
مطابق بودن
constitutionally
مطابق قانون
trendiest
مطابق آخرین مد
up-to-date
مطابق روز
astronomically
مطابق هیئت
synchronize
مطابق بودن
synchronizes
مطابق بودن
adjust
مطابق کردن
corresponding
مطابق متشابه
to correspond to
مطابق بودن
orthodox
مطابق مرسوم
hygienically
مطابق بهداشت
after the manner of
بتقلید مطابق
at my request
مطابق با تقاضای من
as usual
مطابق معمول
trendier
مطابق آخرین مد
correspound
مطابق بودن
up to date
مطابق روز
synchrinized
مطابق بودن
geometrically
مطابق هندسه
homologize
مطابق شدن
to
برحسب مطابق
in accordance with
مطابق موافق
trendy
مطابق آخرین مد
relevant
وابسته مطابق
pursuant to
مطابق برحسب
newfashioned
مطابق مد روز
pedagogically
مطابق فن تعلیم
posh
مطابق مد روز
posher
مطابق مد روز
testamentary
مطابق با وصیت
fashionably
مطابق معمول
poshest
مطابق مد روز
corresponds
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
correspond
مطابق بودن
traditionally
مطابق احادیث
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogically
مطابق علم اموزش
dialectically
مطابق قواعد منطق
musically
مطابق اصول موسیقی
true copy
رونوشت مطابق با اصل
true life
مطابق زندگی روزمره
discretionally
مطابق میل و اختیار
ethically
مطابق علم اخلاق
metronomic
مطابق میزانه شمار
ethnologically
مطابق علم نژادشناسی
accentually
مطابق تکیه صدا
to keep step to a band
مطابق موزیک پازدن
quite the thing
مطابق بارسم معمول
anatomically
مطابق علم تشریح
keping with one's view
مطابق نظرکسی بودن
technically
مطابق اصول فنی
meet
مطابق شرایط بودن
up to date
مطابق اخرین طرز
currency
مطابق روز بودن
currencies
مطابق روز بودن
classics
مطابق بهترین نمونه
classic
مطابق بهترین نمونه
parallels
نظیر مطابق بودن با
parallelling
نظیر مطابق بودن با
parallelled
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
paralleled
نظیر مطابق بودن با
parallel
نظیر مطابق بودن با
biblical
مطابق کتاب مقدس
modular
مطابق اندازه یامقیاس
meets
مطابق شرایط بودن
up-to-date
مطابق اخرین طرز
cut and dried
مطابق نقشه وبرنامه
ideal
مطابق نمونه واقعی
reconstruction
نمونه مطابق اصل
cut and dry
مطابق نقشه وبرنامه
cut-and-dried
مطابق نقشه وبرنامه
ideals
مطابق نمونه واقعی
constitutional
مطابق قانون اساسی
reconstructions
نمونه مطابق اصل
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
moresque
مطابق با سبک مغربیهای افریقا
conventional
مرسوم مطابق ایین وقاعده
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
models
مطابق مدل معینی در اوردن
update
مطابق روز پیش بردن
updated
مطابق روز پیش بردن
updates
مطابق روز پیش بردن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
model
مطابق مدل معینی در اوردن
that i snot in keepingwith our
این مطابق نظریه مانیست
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
with the sun
مطابق گردش عقربک ساعت
sunwise
مطابق گردش عقربک ساعت
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
grammatically
مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
up to date
امروزی تازه مطابق روز
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
up-to-date
امروزی تازه مطابق روز
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
ethnically
مطابق علم طوایف بشر
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to marry well
جفت
[زوج]
مطابق بهم بودن
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
clockwise
مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
rhetorically
مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
phonetist
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
It is to your taste (liking).
باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
scholastically
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
phoneticism
عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
an iconic statue
مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
synchronising
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
formfitting
مطابق طرح بدن بشکل بدن
stylish
باب روز مطابق مد روز
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com