Dictiornary-Farsi | مطیع نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
irrepressible	مطیع نشدنی


Other Matches

insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
subsumption	مطیع
subordination	مطیع
pushover	مطیع
limber	مطیع
postponement	مطیع
hypotaxis	مطیع
submissive	مطیع
submission	مطیع
obedient	مطیع
compliant	مطیع
suborder	مطیع
submiss	مطیع
biddable	مطیع
morigerous	مطیع
able	مطیع مناسب
law-abiding	مطیع قانون
subduing	مطیع کردن
subdues	مطیع کردن
subdue	مطیع کردن
subjugates	مطیع کردن
subjugated	مطیع کردن
subjugate	مطیع کردن
subjugator	مطیع سازنده
ablest	مطیع مناسب
subduer	مطیع کننده
subjugable	مطیع کردنی
subduable	مطیع کردنی
reduce to obedience	مطیع کردن
obedient to the law	مطیع قانون
subjecting	مطیع کردن
obedienlv	بطور مطیع
subjects	مطیع کردن
subjected	مطیع کردن
subject	مطیع کردن
subjugating	مطیع کردن
subsumption	تابع [مطیع]
bowing	مطیع شدن
bows	مطیع شدن
suborder	تابع [مطیع]
submission	تابع [مطیع]
hypotaxis	تابع [مطیع]
postponement	تابع [مطیع]
bowed	مطیع شدن
bow	مطیع شدن
reduce	مطیع کردن
subordination	تابع [مطیع]
reducing	مطیع کردن
abler	مطیع مناسب
reduces	مطیع کردن
conformable	منطبق شدنی مطیع
harnessed	مهارکردن مطیع کردن
harness	مهارکردن مطیع کردن
to look down	با نگاه مطیع کردن
duteous	وفیفه شناس مطیع
hold down	مطیع نگاه داشتن
harnessing	مهارکردن مطیع کردن
docile	تعلیم بردار مطیع
randy [British E] <adj.>	مطیع خواهش نفس
horny <adj.>	مطیع خواهش نفس
submits	گردن نهادن مطیع شدن
submitted	گردن نهادن مطیع شدن
submit	گردن نهادن مطیع شدن
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
submitting	گردن نهادن مطیع شدن
Our wish is your crmmand .	مطیع فرمایشات شما هستیم
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
to scowl down	با اخم وترشرویی مطیع کردن یا ازروبردن
A yes – man . A sycophant .	آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع )
to submit to any one's yoke	مطیع یاتابع کسی شدن بارکسیرابدوش گرفتن
impalpability	حس نشدنی
inexecutable <adj.>	نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
insolvable	حل نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
inductile	خم نشدنی
infeasible	نشدنی
irresoluble	اب نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
impractical	نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
inextricable	حل نشدنی
insoluble	حل نشدنی
infrangible	خرد نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
insolubly	بطور حل نشدنی
invincible	مغلوب نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
indocile	رام نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
ineffaceable	پاک نشدنی
inapplicable	اجرا نشدنی
inexecutable	اجرا نشدنی
inexhaustibility	تهی نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
tameless	رام نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
never say die	رام نشدنی
never to be forgotten	فراموش نشدنی
next to impossible	تقریبا نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
quenchless	خاموش نشدنی
of proof	سوراخ نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
non-starters	کار نشدنی
irradicable	ریشه کن نشدنی
non-starter	کار نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
imperishable	فاسد نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
intractable	رام نشدنی
nonrecurring	تجدید نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
immiscible	مخلوط نشدنی
immiscible	امیخته نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
implacability	نرم نشدنی
implacability	ارام نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
illegibility	خوانده نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی
unfailing	تمام نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
indelible	پاک نشدنی
unerring	اشتباه نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
invisible	دیده نشدنی
inconvincible	ملزم نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
inburnt	پاک نشدنی
indomitable	رام نشدنی
prohibited risk	خطر بیمه نشدنی
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی
impossible	امکان نا پذیر نشدنی
indissoluble	منحل نشدنی ماندگار
indelible	محو نشدنی ماندگار
unmanagesble	رام نشدنی شرور
irredeemable	باز خرید نشدنی
inalienable	محروم نشدنی لایتجزا
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
indelibly	بطور پاک نشدنی
nonperishable items	اقلام فاسد نشدنی
irremovable	برداشته نشدنی ثابت
irrecoverably	بطور وصول نشدنی
incalculably	بطور شمرده نشدنی